مصاحبه با اتحاد ضد فاشيسم در خصوص تحولات اخير ايران و جايگاه نيروهاي چپ در آن


اين مصاحبه توسط نشريه گفتمان چپ با اتحاد دانشجويان ضد فاشيسم ترتيب داده شده كه پاسخ به اين سوال ها به صورت جمعي صورت پذيرفته است

گفتمان چپ:تحلیل شما از رویدادها ی یک سال اخیر ایران چیست؟

اتحاد ضد فاشيسم:آنچه  مشخص کننده ی اصلی جایگاه گروه ها و احزاب سیاسی مختلف در مبارزه ی سیاسی ِ کنونی ست، تحلیلی ست که از رویداد های سیاسی ِ یک سال گذشته به دست می دهند. و در واقع از همین جاست (تحلیل) که رویکرد مبارزاتی آنها شکل می گیرد. در ابتدا باید مسئله را به چند قسمت تقسیم کرد:یکی صورت مسئله که آنطور که باید مطرح نشده هیچوقت و دوم شیوه ی درست تحلیل و پاسخگویی به آن: آنچه به عنوان وقایع بعد از انتخابات از ش اسم برده می شود نه تنها ریشه در قبل از انتخابات دارد، بلکه، همانطور که از ادبیاتش پیداست، قدمتش به شکل گیری اندیشه ی سیاسی ِ مدرن در ایران برمی گردد: یعنی در عصر مشروطه. و شکل گیری و بیان خواست استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی. هرگونه طرح مسئله ای بدون در نظر گرفتن و ارجاع به آغازگاه تفکر سیاسی ِ مدرن در ایران به بیراهه خواهد رفت و از تحلیل درست ِ نیروهای عینی ِ درکار هم ناتوان خواهد بود.
اما می رسیم به نقطه ی اختلاف: مفهومی ترسناک هم برای حکومت و هم در نزد تحلیل گران ِ سیاسی: مردم! درباره مفهوم "مردم" باید گفت یکی از شاه کلیدهای ورود به بحث سیاست رهایی بخش در این مفهوم وجود دارد. در اندیشه سیاسی این 30 سال یا با بحث های روشنفکری دوران اصلاحات روبرو بودیم که مردم و نهادهای مدنی را از معادلات خود خارج می کردند و به آن بها نمی دادند و در سیاست اقتصادی با تمام نقدشان به هاشمی رفسنجانی همان مدل اقتصادی را پیاده می کردند و در روی دیگر سکه با مفهوم پوپولیستی و عوام فریبانه ای از مردم که در نهایت به شکل "امت"، نشان داده می شود، روبرو بوده ایم. در هر دو مورد مردم به لغتی انتزاعی و ابزاری تنزل یافت و از آن سیاست زدایی شد. بعد از رویدادهای انتخابات از همان ابتدا تلاش فعالین سیاسی و تحلیل گران در همه ی سطوح، برای فهم دوباره ی این مردم  کاملا واضح بود. در واقع به نوعی همه ی ما جا خوردیم.
 و اینجاست که از ابزاری که تحلیل مارکسیستی در اختیارمان می گذارد باید بیشترین استفاده را کرد: نیروهای طبقاتی. در باب حضور یا غیاب طبقه ی کارگر در اعتراضات بعد از انتخابات حرف های زیادی گفته شده که تعداد کمی از آنها واقع بینانه بوده اند. همانطور که می دانیم طبقه ی متوسط در ایران بسیار گسترده است و بخش اعظمی از آن در استخدام دولت است و از این نظر و همانطور که در طول تاریخ معاصر ما نشان داده می تواند نقش مهمی را در تغییرات اجتماعی بازی کند. همانطوری که در جنبش ملی شدن نفت و انقلاب سال پنجاه و هفت نشان داد. یک جرقه در انبار باروت اش ممکن است به بحرانی گسترده منجر شود. همانطور که در انتخابات ریاست جمهوری این اتفاق افتاد. از طرف دیگر در حالی که بسیار تحریک پذیر است قابلیت انفعالی زیادی هم دارد. و اینجاست که تحلیل های رفورمیستی و لیبرالی توانایی دریافت آن را ندارند. آنان از درک این مسئله ناتوانند که نیروهای سیاسی صرفا با تکیه بر مفهوم کلی ِ مردم قادر به ایجاد تغییرات رادیکال نیستند. سیاست واقعی آنجاست که خود مردم ـ بعنوان زن، بعنوان کارگر،  بعنوان سرمایه دار، بعنوان دانشجو، بعنوان کُرد و ... ـ وارد صحنه ی سیاست شوند و مطالبات واقعی و طبقاتی و البته فرهنگی خود را نمایندگی کنند. این شکاف بیش از آنکه شکافی طبقاتی بوده باشد شکاف میان خرده فرهنگ ها ی حاکم بود که هر دو طرف آن بیشتر در طبقه ی متوسط بودند.

گفتمان چپ:برگردیم به جایگاه طبقه ی کارگر و  نقشی که در صحنه ی سیاسی بازی می کند

اتحاد ضد فاشيسم:این یک وقعیت است که طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی سنتی پایینترین جایگاه اقتصادی را در جامعه دارند. کارگران از طرفی با یک دولت ضد کارگر مقابل اند که برخلاف ادعاهای پوپولیستی و توخالی اش دشمن اصلی کارگران و هرگونه تولید ثروت مادی جامعه است. این دولت در خیرخواهانه ترین حالت فقط می تواند ترحم کند. دولت این نقش دشمنی را از همان ابتدای انقلاب با انحلال شوراهای کارگری نشان داد. و با تاسیس خانه ی کارگر و شورای اسلامی کار از درون توان سازماندهی کارگری را عقیم کرد. اما از طرف دیگر مشکل احزاب و گروه های چپ هستند. که علی رغم اینکه دائم از کارگر حرف می زنند، نمی توانند با کارگران ارتباطی برقرار کنند. این مسئله در تاریخ چپ ایران به خوبی روشن است. این مسئله بخصوص در مورد چپ جدید ایران هم صدق می کند که در نظرشان کارگر و طبقه ی کارگر به عنوان یک مفهوم و البته ابزار کاملا انتزاعی وجود دارد. که در نهایت به تغذیه ی رمانتیسم به اصطلاح انتقادی شان می آید. یک نکته واضح است و آن اینکه طبقه ی کارگر به نسبت طبقه ی متوسط ِگسترده در مبارزه از منطق عملکردی ِ مستحکم تری برخوردار است. ما فکر می کنیم هنوز قدرت عملی طبقه ی کارگر باور نشده است. اینجاست که ضرورت سازماندهی به میان می آید. البته باید توجه کرد که این سازماندهی در هوا اتفاق نمی افتد. منظور این است که سازماندهی باید در این متن تاریخی تالیف شود.

گفتمان چپ:تالیف؟
اتحاد ضد فاشيسم:بله، تالیف. و تالیف یک مسئله ی کاملا بومی ست. نمی توان از شارحان مقتدر ِکتب مقدس  انتظار داشت تا روزی اینجا ظهور کنند و ما را سازماندهی کنند!  ما احساس می کنیم که به ندرت در تاریخ معاصر ما طبقه ی کارگر به عنوان یک نیروی مدرن  ِاجتماعی دیده و فهمیده شده. واقعیت این است که علیرغم تلاش هایی که می شود طبقه ی کارگر ایران از نظر سازماندهی در وضعیت  خوبی قرار ندارد. همانطور که طبقه ی سرمایه دار در وضعیت مناسبی قرار ندارد. البته طبقه ی سرمایه دار و همچنین بازاری ها همانطور که در انقلاب مشروطه و انقلاب پنجاه و هفت نشان دادند، می توانند در گذار به یک انقلاب دموکراتیک نقش موثری را بازی کنند.

گفتمان چپ:به عنوان یک جریان دانشجویی چپ مستقل دیدگاه تان راجع به جنبش سبز و عملکرد جریان اصلاحات در جریان انتخابات چیست؟

اتحاد ضد فاشيسم:در صحبت کردن از جنبش سبز هنوز هم باید کمی محتاط بود. در واقع از آنجایی که تعریف چنین چیزی امروز با ابهام زیادی رویروست، دیگر نمی توان بر پایه ی جنبش سبز بحث کرد، چرا که تحلیل کارآمدی بر این پایه شکل نمی گیرد. بلکه به عقیده ی ما، تحلیل درست در آنجایی شکل می گیرد که نیروهای واقعی موثر در این جنبش ـ از جمله نیروهای سرکوب شده که از اهمیت بالایی برخورداند ـ را بطور تفکیک شده بشناسیم. و بر اساس آنها تصویر واقعی ِ مبارزه ی مردم ایران را در وضعیت فعلی نشان دهیم. نکته ای که جالب است به آن توجه شود این است که در جریان این تحلیل متوجه می شویم که گفتمان ِ اصلاحات زده ی مردم ایران در جریان اعتراضات ـ همانطور که از شعارها کاملا مشخص بود ـ به شدت سرکوب کننده بود.

گفتمان چپ:منظورتان از سرکوب چیست؟

اتحاد ضد فاشيسم:خیلی واضح است. و این سرکوب نسبت مستقیمی دارد با آگاهی . یعنی به زبان ساده تر باید گفت این گفتمان از شناخت خاستگاه های مطالبات خود کاملا ناتوان بود. چرا که لغاتی برای شناسایی آنها نداشت. اندیشه ای پیش از آن بوجود نیامده بود. اگر هم بود تحریف شده و غیر واقعی بود. مردم به سادگی تحریف می شوند، حذف می شوند، وسیله می شوند. و این همیشه مردم اند که هزینه اش را می پردازند. و اینجا دقیقا نقطه ی بسیار حساسی ست. اینجا ست که باید از خود بپرسیم که : ما، به عنوان احزاب،گروه ها و جریان های فعال سیاسی، چه کرده ایم؟ اینجاست که باید باز هم از فقر ِاندیشه ی سیاسی گفت. چرا ما قبل از انتخابات نتوانستیم این جرقه را پیش بینی کنیم؟ منظور از ما هم جریان های چپ و هم غیرچپ است. البته این ملامت ِناتوانی ِ فکری و عملی در مورد چپ ها که ادعای عملگراتر بودن دارند بیشتر صدق می کند. در این مورد بیشتر صحبت خواهیم کرد .
اما در مورد جریان اصلاحات بحث کمی راحت تر است: به عقیده ی ما بیست و دوم بهمن پایان دوران        اصلاحات بود. یعنی پایان دورانی که در آن جریان اصلاحات در واقع توان ِ عملکردی خودش را برای همیشه از دست داد. البته این توان عملکردی از همان فردای انتخابات خودش هم شوکه شده بود. و بدون هیچ برنامه و اندیشه ای در عمل، سوار بر موج اعتراضات مردمی خودش را به صخره های شورای نگهبان و قوه قضاییه می کوبید. و آنقدر اینکار را ادامه داد و انرژی مردمی ای که داشت بیهوده هدر رفت که عملا در روز بیست و دوم بهمن ماه مٌرد!

گفتمان چپ:پس به عقیده ی شما دوران اصلاحات گذشته است

اتحاد ضد فاشيسم:بله. و ما اکنون در بعد از اصلاحات قرار داریم. اگر می بینیم که هنوز شاید شعارهای ارتجاعی ـ انقلابی و لیبرالی ِ (یعنی در واقع ملغمه ای بی ربط با توجه به تاریخ معاصر ما، که بخوبی نشان دهنده ی آشفتگی فکری ِمصلحان رانتی ست ) آنان شنیده می شود، این دقیقن عقب ماندگی ِ فضای فکری سیاسی ِ ماست. درست است که ضعف اندیشه ی سیاسی ِ رفورمیستی به توده ها نشان داده شد. اما در عمل این فضای ِ خالی بوجود آمده ما را هم مورد بازخواست قرار می دهد.
ـ نکته ی دیگری که باید در همینجا به آن اشاره کنیم رویکرد ی ست که اتحاد دانشجویان ضد فاشیسم به مسئله ی فرهنگی ِمعاصر ایران دارد. به عقیده ی ما، جرقه ی نخستین انتخابات موجب برخورد شدید خرده فرهنگ ها ی حاکم شد. این مسئله ی بسیار پیچیده ایست و نمی توان انتظار داشت که در اینجا به تمامی وجوه آن پرداخته شود. اما ما در این مورد اینطور جمع بندی می کنیم که جنبش اعتراضی مردم ایران که تحت عنوان جنبش سبز شناخته می شود هیچ گونه عنصر رهایی بخش فرهنگی با خود به همراه نداشت.

گفتمان چپ:می توانید کمی بیشتر توضیح دهید؟
 اتحاد ضد فاشيسم:ببینید، جنبش سبز  بر خلاف آنچه عنوان می شود در برساختن فرهنگی متفاوت که پایه های فکری خود را در جامعه گسترش دهد موفقیت چندانی نداشته است. و این معضل نسبت مستقیم با استراتژی اعتراضات این جنبش دارد ، استفاده کاملا" کاربردی از شعارهای انقلاب 57 و استفاده از مناسبت های مشخص شده برای تظاهرات توسط حکومت ،این جنبش را در وضعیتی انفعالی قرار داد. از طرفی نامشخص بودن خواسته ها و اهداف این جنبش که در بین طرفداران آن مقبولیت داشته باشد ، منجر به فرهنگی کثرت گرا شدکه به علت ریشه نداشتن در شرایط واقعی ایران و "یار شدن" هر کس از "ضم خود"در آن ، از عمق لازم برای ایجاد یک جریان فرهنگی برخوردار نبود. باید به یاد داشته باشیم خواسته ها در تحلیل نهایی خواسته هایی طبقاتی اند که در زمینه ی اجتماعی ـ سیاسی خود نمایان می شوند. موسیقی های لوس آنجلسی ،فرهنگ هرزه گرای جوک گفتن "بالاترینی" !، تقلیل دادن و به روز کردن موسیقی های انقلابی دهه های گذشته و عدم جسارت لازم در سر دادن شعارهای ساختارشکنانه و یا خواست های صنفی خلاقیت را از گفتمان جنبش سبز گرفت. اگر چه باز هم فرهنگ تصویری نسبتا" مناسبی از دل آن در غالب کاریکاتور (به خصوص شخص مانا نیستانی) شکل گرفت (جالب است که پس از انقلاب مشروطه و انتشار روزنامه ها و همچنین انقلاب 57 کاریکاتور به عنوان هنر اعتراضی از جانب هنرمندان تجسمی کشور واکنشی سریع نشان داده است). به هر شکل حتا می توان گفت که معترضین خود هم نمی دانند که چه چیز را نمی خواهند و این دقیقا به این دلیل است که تصور روشنی ار انچه می خواهند ندارند. شعارخواست جمهوری ایرانی  واکنش در برابر جمهوری اسلامی است اما خود این شعار حامل هیچ معنای مشخص ایجابی نیست. به هر شکل طرد رادیکال ها به عنوان افراط گرا و هوچی گر با توجیه اعتدال و اصلاح و لزوم تفکر سیاسی! نه  توان پیش روی را از جنبش گرفت. 
 به این شکل ما هیچ گاه فرهنگ متناسبی برای پیش برد اهداف آزادی خواهانه خود ایجاد نخواهیم کرد. بازگشت به عقب برای ملتی که به قول عباس میلانی به مناسب ترین شرایط برای تجدد خود رسیده است منجر به سیاست تردید و وقت کشی !
و یک بام و دو هوا منجر می شود. ..
ما فکر می کنیم که میل به تغییر هنوز به طور گسترده در بین اکثریت مردم ایجاد نشده در واقع اکثریت ناراضی هستند اما هنوز فرهنگ اعتراض در آن ها ایجاد نشده. مسلما" دم زدن از" آزادی بیان" در شرایطی که ایده و اندیشه ای در جامعه تزریق نشده و یا اجازه بروز پیدا نمی کند، شعاری صوری و فرمایشی ست .پس از بحران مشروعیت "جمهوری اسلامی" و خوابیدن شور اعتراضات خیابانی ،حالا زمان مناسبی است که روحی در کالبد هنر و فرهنگ شهر ی توده ها دمیده شود. آنچه باید ایجاد شود انقلاب آگاهیست و آنچه که موتور محرک تغییر مادیست جریان این آگاهی در بین توده ها از طریق سازوکار فرهنگی پیشرو است. در وهله اول باید دست از خود سانسوری کشید و در واقع مردم خودشان را آنگونه که هستند بشناسند ما احتیاج به خودشناسی جدیدی داریم و درکی معین از شرایط تاریخی و فرهنگی خودمان. گویی افراد در شرایط گذار خود را به گونه ای دیگر مورد بازسازی قرار می دهند و این بازسازی نیازمند ایجاد یک شرایط فرهنگی گسترده دارد.  تظاهرات 25 خرداد با برهم زدن نظم سیاسی مسلط ، با بر هم زدن نظم جا افتاده شهری ، با یافتن مجدد بدن ها نه در خانه ها بلکه در خود خیابان منجر به اعتماد به نفسی فوق العاده در بین معترضین شد این رخدادی بود که پس لرزه ها و یا "رد پایش" را باید پی گرفت و آنچه که از گذشته به آن الحاق می شود باید از بدنه آن جدا شود. هر گونه واکنشی که منجر به خوابیدن شور و بلوغ سیاسی ای شود که مردم را به دخالت مستقیم و بی واسطه در سیاست می کشاند حقیقتا" خائن به موج آزادی خواهی مردم ایران است
گفتمان چپ:اما برسیم به تحلیل شما از چپ
اتحاد ضد فاشيسم:در یک کلام می توان گفت که چپ باز هم طبق معمول نتوانست شرایط عینی را درست بفهمد و بازگو کند. این ضعفی عجیب است: از یک طرف در ديدگاه و نقد مارکسیستی ما بهترین و کاراترین ابزارها را برای تحلیل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه می بینیم و از طرف دیگر  بدترین و بی ربط ترین تحلیل ها را می کنیم. چپ ایران نتوانست این شکاف بزرگ سیاسی را پیش بینی کند تا بتواند از آن در جهت تزریق آگاهی در جهت کنش رادیکال استفاده کند.  چپ ایران امروزه در بیسوادی جدی ای گرفتار است. تحت هیچ عنوانی نمی توان از بیسوادی دفاع کرد. تکرار نامفهوم ِکتب مقدس ِ مارکس و لنین امروز هیچ دردی را دوا نمی کند. ما امروز نیاز به اندیشه داریم. به تحلیل. البته این را هم باید گفت که امروزه در ایران نیروهای چپ ِجوان بسیار خوبی هستند که فعالیت می کنند. اما بطور پراکنده و بی برنامه. خواست ما ایجاد فضایی ست که در آن این نیروهای پراکنده بتوانند با یکدیگر دیالوگ برقرار کنند. البته فضای خفقان سیاسی موجود در ایران عملا اینگونه تلاش ها را دشوار و در جاهایی حتا غیرممکن کرده است. ولی از طرف دیگر باید توجه داشت که چپ در رابطه با کار در این فضا ادعای بیشتری دارد. در نتیجه این دقیقا" زمانیست که ما باید توجیهات همیشگی برای کم کاری خود را کنار گذاشته و اول از همه قدرت انعطاف نظریات خود را با توجه به شرایط ایران بالا ببریم.باید آرمان گراییِ خاص ِ جوامع ِ کم و بیش گیر کرده در مناسبات فئودالی را کنار بگذاریم. جای تعجب است که در ادبیات چپ جدید به وفور اشعار شاملو و گلسرخی استفاده می شود ولی از آنطرف شور مدرنیستی و تحلیل های کارآمد اقتصادی وجود ندارد. بسیاری دیگر حوزه فعالیت خود رابه وبلاگ و ترجمه محدود کرده اند و طبیعتا" تئوری آنها در نبود کنش عملی عقیم و بی سرانجام است. این طبیعی است که در نبود آگاهی همه گیر از تفکر چپ لغات کلاسیک مارکسیستی توجه کسی را جلب نخواهد کرد. از طرفی نباید فراموش کرد بخش فعال تر در حوزه روشنفکری و اساتید دانشگاهی با وجود میل به انعطاف و کار پژوهشی به دلیل فقدان حزب یا تشکیلات پیشرو و قرار گرفتن در جایگاه نمادین قدرت دانشگاهی بدل به دنباله روهای جریان اصلاح طلبی می شوند. و ستایش و حمایت را به حدی می رسانند که گویی از آنها تغذیه ایدئولوژیک و مالی می شوند. بنابراین نه تنها باید به سنت عوامانه که از اندیشه چپ شوروی به جا مانده پشت کرد بلکه جریان رسمی تر دانشگاهی و روشنفکری هم دردی از ما دعوا نخواهد کرد. چپ ایران اسیر دعواهای تئوریک درونی و محفلیسم دانشجویی است. فعالین چپ به ندرت زبانی مناسب برای برقراری رابطه با مردم ابداع کرده اند و از آن کمتر سعی در گسترش میدان تنگ حوزه روشنفکری خود داشته اند.
گفتمان چپ:در اعتراضات اخیر زنان نقش پر رنگی ایفا کرده اند. آیا در صورت موفقیت احتمالی جنبش اعتراضی وضعیت زنان بهبود خواهد یافت و جا برای پیش برد خواسته های جنبش زنان باز خواهد شد؟
اتحاد ضد فاشيسم:ما فکر می کنیم با تغییر وضعیت کنونی قطعا" فضای ایدئولوژیک حکومت ایران بازتر خواهد شد اما این به معنای کسب آزادی نیست. اتفاقا" در تاریخ جنبش های اجتماعی ما شاهد بوده ایم که با باز شدن فضا و قدرت گرفتن نیروهای اصلاح طلب شرایط استبدادی جای خود را به نوعی فضای پلیسی و جاسوسی داده است. فضایی مبهم که در آن تشخیص درست از نادرست بسیار دشوار بوده. در مورد زنان شرایط بسیار وخیم است. در گفتمان روزمره ی همین طبقه متوسط شهری مملو است از از عناصر ارتجاعی و مرد سالارانه. وضع در شهرستان ها باز هم بدتر است و پیشرو ترینشان از نظر اعتراضات مردمی در مورد وضعیت زنان بسیار تاسف بار عمل کرده اند. در ضمن جامعه مرد سالار که در لوای دین در ایران حکومت می کند این فرهنگ را نه فقط از طریق تربیت مرد بلکه "تربیت زن" نیز بازتولید می کند. زنان خواهان قدرتی می شوند که مردان به آنان اعطا می کنند و برای حفظ آن وابسته به پایگاه قدرت یعنی مردان می شوند .در روی دیگر تولید آن تصویر مرد پسند و احساساتی از زن است که برای کار خانگی و مصرف تربیت می شود. حضور گسترده زنان در اعتراضات اخیر نشان خود آگاهی آنان نسبت به اختلاف و شکاف طبقاتی و فرهنگی با این حکومت است. اما عرصه مبارزه راستین نه فقط در خیابان بلکه با اهمیتی به همان میزان در کارخانه ها، ادارات، نهادهای مدنی ،کانونهای دفاع از حقوق زنان و کودکان و دانشگاه هاست. زنان شدیدا" نیازمند خلق هنر و فرهنگی زنانه ، کار روزنامه نگاری ،فعالیت های اجتماعی هستند. آنها نه تنها پیش روی خود با حکومتی زن ستیز و متحجر روبرو اند بلکه سدی از فرهنگ عوامانه که زن را تحقیر و کالایی در خدمت مرد می پندارد روبروی آنهاست. ما فکر می کنیم که روند حرکتی جنبش زنان در ایران دیگر به این نتیجه رسیده است که از نهادهای مردانه نمی توان امیدی داشت. وقت آن است که زن، زن بشود.
گفتمان چپ:و به عنوان سخن ِ پایانی
اتحاد ضد فاشيسم:ما فکر می کنیم جریان چپ در ایران اگر کمی بجنبد و به خود بیاید و نیرو بگیرد و بایستد و مبارزه کند، می تواند و باید فضای انتقادی و ایدئولوژیکی درست را در حوزه های فکری و عملی ِجامعه زنده کند. ما تا تحقق کامل رویاهای خود به مبارزه ادامه می دهیم!

کتاب- طبقه کارگر و آگاهی طبقاتی‏

نوشته محمد قراگزلو



محمد غزنويان به 5 سال حكم تعزيري محكوم گرديد


محمد غزنويان فعال حقوق زنان و كودكان و دانش آموخته رشته علوم سياسي به 5 سال حكم تعزيري محكوم گرديد.
وي كه پس تحمل چند ماه بازداشت موقت با تحويل يك بار 20 ميليون و بار ديگر افزايش آن به 100 ميليون قرار وثبقه تا اجراي حكم آزاد گشته بود، دادگاه اش در تاريخ 13 تير سال جاري برگزار گشته و طي حكم ابلاغ شده در دو روز پيش به تحمل 5 سال حكم زندان تعزيري محكوم گشته است.
در حكم ابلاغ شده اشاره اي به جزئيات پرونده و تفكيك محكوميت به تناسب موارد اتهامي وي نشده و موراد اتهام ايشان را ارتباط با گروههاي معارض و تبليغ عليه امنيت كشور اعلام نموده اند.
البته شايان به ذكر است كه حكم ابلاغ شده از سوي دادگاه انقلاب استان قزوين قابل تجديد نظر مي باشد.