نقدی مختصر بر حزب كمونيست ايران
شورش خیابانی، زنده باد دیکتاتوری پرولتاریا
عابد رضايي
1-
باور شخص من بر این اساس است که آنچه تا کنون در ذهن کمتر کسی متبلور شده و اگر هم شده باشد آنگونه که باید و واقعیت را می نمایاند بازگو و فرموله نگردیده است و در یک قیاس از آن طرف که باید تحلیل و رهبری می شد، نشده است تا در دیگر سوی این نوع حرکت که خود نیازمند آسیب شناسی اجتماعی و طبقاتی است در دستان نیروهای راست نگر در جهت فشار از پایین برای اعمال قدرت در بالا و به قطع به نفع نوک هرم موجود تمام شود.
منظور در این جا جنبش جوانان است و یا آنچه که در ایران صحنه آنرا در نظر می گیریم: خیابان .
اگر مبارزه ی کارگری به معنای لغوی آن و نه طبقه ی متحدالشکل آن در کارخانه عروج می یابد و با عدم وجود نیروی کار در عمل متحدانه کارگران به نفع خود، اعتصاب را سازمان و فرم می دهد و این چیزی نیست جز آنچه که کارگر توانایی آنرا به صورت بالقوه دارد بنا به واقعیت تولید، اما در میان آنان که به لحاظ واقعی در موقعیتی نیستند با چنین المان هایی ولی همچنان در سوی ستمکشین پایینی جامعه قرار می گیرند مبارزه در خیابان به نام شورش شکل می گیرد.
آنگاه که موج تعرض بر سیستم می آید، هرکس با هر آنچه در دست دارد حمله کند به سوی پلیس این زنجیری های نظام سرمایه زیرا پدرانمان به مثابه هم طبقه ای در کارخانه ها چرخ اقتصاد را فلج نموده اند به نفع طبقه کارگر .
موقعیت جنبش جوانان بدین صورت شکل می گیرد که ایشان به لحاظ طبقاتی در طیف های سیاسی مختلف تقسیم می گردند به مانند کارگران و سرمایه داران و خرده سرمایه داران .
اما برای سرمایه داران در قشر جوانان موقعیت برای اعتراض بنیادین باقی نمی ماند زیرا که، به مانند پدران از پهلوی نظام سرمایه داری چه از نوع حکومت سرمایه و چه مشخصاً سرمایه داران در باقی ماندن سیستم سرمایه داری به کلی نفع می برند و در نهایت انواع اکت های سیاسی آنها در زمانی که سرمایه داری حاکمیت را دارد منجر به بهبود شرایط سود و انباشت سرمایه و در ضدیت با کارگران می شود (و در نبود قدرتشان همانا منظور دیکتاتوری پرولتاریاست نه جمهوری سوسیالیستی تعرض ایشان باز هم در نفع طبقه خود یعنی بر ضد طبقه کارگر اما اینبار نه دارای چهره ای اصلاحی که قطعاً به خشن ترین شکل آن می باشد.)
پس ایشان همانگونه که پدرانشان و گاهاً مادرانشان نمی توانند در سیستم اقتصاد سیاسی در مقام اعتراض به معنای تعرض بر آیند ایشان نیز نمی توانند که در سطح خیابانها اعتراض نمایند و یا به عبارتی به نظم موجود تعرض نمایند و آنچه که باید برای ایشان ضروریست اصلاح و حفظ آن است، بله حفظ سیستم به بهای استثمار کارگران .
اما دلیل اصلی آن بدین گون ختم می گردد که اگر دولت یا همان نماینده حاکمین سرمایه دار که منافع ایشان را باید به هر طریق تثبیت نماید خود را صاحب شهر و خیابان می نمایاند پس این شهر از آن آنهاست، یک انسان عاقل هیچ گاه سقف خانه اش را بر سر خود خراب نمی کند به دیوار های آن آسیب نمی رساند مگر اینکه اجاره نشین باشد به قیمت نامنصفانه به لحاظ گوناگون.
اما در همین عرصه ما به ازای کارگران در خیابانها هم حضور می یابند یعنی جوانانی که نه به وسیله فروش مستقیم نیروی کار خود که به نوع استثمار شدن والدینشان امرار معاش می کنند به خیابانها تعرض می نمایند یا هر آنچه که دولت یعنی ماشین تثبیت وضعیت به نفع سرمایه داری به نام خود زده است اینها حکم مستاجرین ناراضی از صاحب خانه را دارند، بدین جهت در شورش های خیابانی می توان نیروهای مبارز در خیابان را به لحاظ طبقاتی تفکیک نمود شورش گرسنگان بربر نه نمود فرهنگ خود که زاده افکار طبقه حاکمه در جهت نفع سرمایه است، پس شورش های خشن نه بازتاب خلاصی فرهنگی که نشان از نابودی فرهنگ (بنا به تعریف مارکس ماهیتاً طبقاتی) است انقلاب در دوره سرمایه داری به وسیله طبقه کارگر نه فرهنگی که در جهت نابودی آن گام بر می دارد .
آنجا که در صحنه خیابانی از هر دو طبقه درگیر نیرویی حاضر است نهایاتاً در پایان تظاهرات آرام و آغاز شورش شبانه وقتی میزان خشونت بالا می رود به توسط نیروهای فرهنگی (نظامی) با اسباب جنگی و شلیک گلوله صحنه به خشونت کشیده شده و جوانان معترض دست به اعمال خرابکارانه می زنند از جمله حمله به بانکها که نماد پول این بت واره نظام سرمایه داری جوانان فرهنگی سرمایه داران که تخریب بانکها نه در نفع آنها که در ضد ایشان است به خیابان خیانت خواهند نمود و به خانه هاشان این امکان خانواده هسته ای یعنی تشکل ذینفع سرمایه داری باز می گردند.
۲-
شورش و تعرض بر علیه سیستم در خیابان ما به ازای اعتصاب و تعرض است از سوی کارگران در کارخانه، اما ضرورت این موجود است که نیروهای شورشی خیابان تحت رهبری کارگران در کارخانه ها قرار گیرند یعنی افق ها در عملی آگاهانه بر علیه سیستم بر پایه ی خواست گاه طبقاتی واحد گردند و هم پیمان خود را نه در صحنه، که خود موقعیت صحنه نمایش می تواند حامل نیروهای سرکوبگر و خائنین که نیروی شورشی در خیابان می باید که هم پیمان خود را در عرصه اقتصاد بیابد، کارگران نیز در پروسه اعتصاب و تعرض با مشکلاتی از جمله وجود نیروهای اعتصاب شکن روبرو هستند و بدین جهت نباید در مسیر پیروزی در فکر اتحاد تمامی کارگران کارخانه که گاهاً هم پیمانان را در دیگر کارخانه ها را باید بیابند .
اما این مطلب به تنهایی نه در جنبش خیابانی جوانان که در مورد تمامی جنبش های اجتماعی که بالقوه جناحی از آن می تواند بر علیه سیستم سرمایه داری باشد صدق می کند و بنا بر همین مسئله است که اصولاً در نبود نقش رهبری کننده جنبش کارگری سوسیالیستی جنبشهای اجتماعی به سمت انفعال و یا نا کجا آباد برزخ می روند زیرا عدم خالص بودن پیگر طبقاتی همیشه نیروی خائن به جنبش سوسیالیستی کارگری به خودی خود راحت وارد شده و در نقاط بحرانی که می رود تا سیستم را مورد حمله گسترده قرار دهد از سوی نیروها که در تقابل با منافع طبقاتی خود قرار می گیرند صف مبارزه را ترک کرده و جنبش را به سوی تحلیل برده و بدان خیانت می کنند .
درگیری های موجود در جنبش سبز خود نشانگر این امر است که بورژواها در این گونه جنبشها تا جایی پیش می آیند که نه در نفع ما که به نفع خودشان باشد و از آن پس جنبش را به سوی انفعال می برند و جناح باقی مانده را هم با محکوم کردن آنها و دفاع ضمنی از دستگاه سرکوبگر روانه زندان ها خواهند کرد و در زندان نیز ایشان را با قرار دادن در دسته اغتشاش گر نافی سیاسی بودشان شده و هیچ حمایتی از آنها نخواهند نمود زیرا که ایشان درد مشترک جناحین حاکمیت هستند.
۳-
من فکر می کنم ما در عرصه های گوناگون مبارزات رهایی بخش (طبقاتی) باید بدانیم در خط مبارزات ما چه کسانی رها می شوند و در فرموله کردن این مشی باید از زیربنا، اقتصاد و طبقات ایجاد شده به واسطه آن استفاده نموده و ستمکشان باید با رهبری کارگران برای نابودی سرمایه داری و استقراری دیکتاتوری پرولتاریا گام بردارند در عرصه های گوناگون مبارزاتی از مبارزه دانشجویی گرفته تا رهایی زنان و جنسیتی تا قومی تا ...
اما اگر در پایان اگر می خواهید بگویید تز دیکتاتوری پرولتاریا پوسیده است در پاسخ خواهم گفت من برای دگرگونی جامعه مگر به نیروی طبقه کارگر به کس دیگری اعتماد نکرده و نمی کنم زیرا باقی خیانت کارند و این سیستم هر جقدر قدیمی و پوسیده باشد می تواند در نظر خرده بورژواها و بورژواها باشد اما حاکمیت سرمایه داری در انواع گوناگون آن پوسیده تر از استخوان های کورش است.
1-
باور شخص من بر این اساس است که آنچه تا کنون در ذهن کمتر کسی متبلور شده و اگر هم شده باشد آنگونه که باید و واقعیت را می نمایاند بازگو و فرموله نگردیده است و در یک قیاس از آن طرف که باید تحلیل و رهبری می شد، نشده است تا در دیگر سوی این نوع حرکت که خود نیازمند آسیب شناسی اجتماعی و طبقاتی است در دستان نیروهای راست نگر در جهت فشار از پایین برای اعمال قدرت در بالا و به قطع به نفع نوک هرم موجود تمام شود.
منظور در این جا جنبش جوانان است و یا آنچه که در ایران صحنه آنرا در نظر می گیریم: خیابان .
اگر مبارزه ی کارگری به معنای لغوی آن و نه طبقه ی متحدالشکل آن در کارخانه عروج می یابد و با عدم وجود نیروی کار در عمل متحدانه کارگران به نفع خود، اعتصاب را سازمان و فرم می دهد و این چیزی نیست جز آنچه که کارگر توانایی آنرا به صورت بالقوه دارد بنا به واقعیت تولید، اما در میان آنان که به لحاظ واقعی در موقعیتی نیستند با چنین المان هایی ولی همچنان در سوی ستمکشین پایینی جامعه قرار می گیرند مبارزه در خیابان به نام شورش شکل می گیرد.
آنگاه که موج تعرض بر سیستم می آید، هرکس با هر آنچه در دست دارد حمله کند به سوی پلیس این زنجیری های نظام سرمایه زیرا پدرانمان به مثابه هم طبقه ای در کارخانه ها چرخ اقتصاد را فلج نموده اند به نفع طبقه کارگر .
موقعیت جنبش جوانان بدین صورت شکل می گیرد که ایشان به لحاظ طبقاتی در طیف های سیاسی مختلف تقسیم می گردند به مانند کارگران و سرمایه داران و خرده سرمایه داران .
اما برای سرمایه داران در قشر جوانان موقعیت برای اعتراض بنیادین باقی نمی ماند زیرا که، به مانند پدران از پهلوی نظام سرمایه داری چه از نوع حکومت سرمایه و چه مشخصاً سرمایه داران در باقی ماندن سیستم سرمایه داری به کلی نفع می برند و در نهایت انواع اکت های سیاسی آنها در زمانی که سرمایه داری حاکمیت را دارد منجر به بهبود شرایط سود و انباشت سرمایه و در ضدیت با کارگران می شود (و در نبود قدرتشان همانا منظور دیکتاتوری پرولتاریاست نه جمهوری سوسیالیستی تعرض ایشان باز هم در نفع طبقه خود یعنی بر ضد طبقه کارگر اما اینبار نه دارای چهره ای اصلاحی که قطعاً به خشن ترین شکل آن می باشد.)
پس ایشان همانگونه که پدرانشان و گاهاً مادرانشان نمی توانند در سیستم اقتصاد سیاسی در مقام اعتراض به معنای تعرض بر آیند ایشان نیز نمی توانند که در سطح خیابانها اعتراض نمایند و یا به عبارتی به نظم موجود تعرض نمایند و آنچه که باید برای ایشان ضروریست اصلاح و حفظ آن است، بله حفظ سیستم به بهای استثمار کارگران .
اما دلیل اصلی آن بدین گون ختم می گردد که اگر دولت یا همان نماینده حاکمین سرمایه دار که منافع ایشان را باید به هر طریق تثبیت نماید خود را صاحب شهر و خیابان می نمایاند پس این شهر از آن آنهاست، یک انسان عاقل هیچ گاه سقف خانه اش را بر سر خود خراب نمی کند به دیوار های آن آسیب نمی رساند مگر اینکه اجاره نشین باشد به قیمت نامنصفانه به لحاظ گوناگون.
اما در همین عرصه ما به ازای کارگران در خیابانها هم حضور می یابند یعنی جوانانی که نه به وسیله فروش مستقیم نیروی کار خود که به نوع استثمار شدن والدینشان امرار معاش می کنند به خیابانها تعرض می نمایند یا هر آنچه که دولت یعنی ماشین تثبیت وضعیت به نفع سرمایه داری به نام خود زده است اینها حکم مستاجرین ناراضی از صاحب خانه را دارند، بدین جهت در شورش های خیابانی می توان نیروهای مبارز در خیابان را به لحاظ طبقاتی تفکیک نمود شورش گرسنگان بربر نه نمود فرهنگ خود که زاده افکار طبقه حاکمه در جهت نفع سرمایه است، پس شورش های خشن نه بازتاب خلاصی فرهنگی که نشان از نابودی فرهنگ (بنا به تعریف مارکس ماهیتاً طبقاتی) است انقلاب در دوره سرمایه داری به وسیله طبقه کارگر نه فرهنگی که در جهت نابودی آن گام بر می دارد .
آنجا که در صحنه خیابانی از هر دو طبقه درگیر نیرویی حاضر است نهایاتاً در پایان تظاهرات آرام و آغاز شورش شبانه وقتی میزان خشونت بالا می رود به توسط نیروهای فرهنگی (نظامی) با اسباب جنگی و شلیک گلوله صحنه به خشونت کشیده شده و جوانان معترض دست به اعمال خرابکارانه می زنند از جمله حمله به بانکها که نماد پول این بت واره نظام سرمایه داری جوانان فرهنگی سرمایه داران که تخریب بانکها نه در نفع آنها که در ضد ایشان است به خیابان خیانت خواهند نمود و به خانه هاشان این امکان خانواده هسته ای یعنی تشکل ذینفع سرمایه داری باز می گردند.
۲-
شورش و تعرض بر علیه سیستم در خیابان ما به ازای اعتصاب و تعرض است از سوی کارگران در کارخانه، اما ضرورت این موجود است که نیروهای شورشی خیابان تحت رهبری کارگران در کارخانه ها قرار گیرند یعنی افق ها در عملی آگاهانه بر علیه سیستم بر پایه ی خواست گاه طبقاتی واحد گردند و هم پیمان خود را نه در صحنه، که خود موقعیت صحنه نمایش می تواند حامل نیروهای سرکوبگر و خائنین که نیروی شورشی در خیابان می باید که هم پیمان خود را در عرصه اقتصاد بیابد، کارگران نیز در پروسه اعتصاب و تعرض با مشکلاتی از جمله وجود نیروهای اعتصاب شکن روبرو هستند و بدین جهت نباید در مسیر پیروزی در فکر اتحاد تمامی کارگران کارخانه که گاهاً هم پیمانان را در دیگر کارخانه ها را باید بیابند .
اما این مطلب به تنهایی نه در جنبش خیابانی جوانان که در مورد تمامی جنبش های اجتماعی که بالقوه جناحی از آن می تواند بر علیه سیستم سرمایه داری باشد صدق می کند و بنا بر همین مسئله است که اصولاً در نبود نقش رهبری کننده جنبش کارگری سوسیالیستی جنبشهای اجتماعی به سمت انفعال و یا نا کجا آباد برزخ می روند زیرا عدم خالص بودن پیگر طبقاتی همیشه نیروی خائن به جنبش سوسیالیستی کارگری به خودی خود راحت وارد شده و در نقاط بحرانی که می رود تا سیستم را مورد حمله گسترده قرار دهد از سوی نیروها که در تقابل با منافع طبقاتی خود قرار می گیرند صف مبارزه را ترک کرده و جنبش را به سوی تحلیل برده و بدان خیانت می کنند .
درگیری های موجود در جنبش سبز خود نشانگر این امر است که بورژواها در این گونه جنبشها تا جایی پیش می آیند که نه در نفع ما که به نفع خودشان باشد و از آن پس جنبش را به سوی انفعال می برند و جناح باقی مانده را هم با محکوم کردن آنها و دفاع ضمنی از دستگاه سرکوبگر روانه زندان ها خواهند کرد و در زندان نیز ایشان را با قرار دادن در دسته اغتشاش گر نافی سیاسی بودشان شده و هیچ حمایتی از آنها نخواهند نمود زیرا که ایشان درد مشترک جناحین حاکمیت هستند.
۳-
من فکر می کنم ما در عرصه های گوناگون مبارزات رهایی بخش (طبقاتی) باید بدانیم در خط مبارزات ما چه کسانی رها می شوند و در فرموله کردن این مشی باید از زیربنا، اقتصاد و طبقات ایجاد شده به واسطه آن استفاده نموده و ستمکشان باید با رهبری کارگران برای نابودی سرمایه داری و استقراری دیکتاتوری پرولتاریا گام بردارند در عرصه های گوناگون مبارزاتی از مبارزه دانشجویی گرفته تا رهایی زنان و جنسیتی تا قومی تا ...
اما اگر در پایان اگر می خواهید بگویید تز دیکتاتوری پرولتاریا پوسیده است در پاسخ خواهم گفت من برای دگرگونی جامعه مگر به نیروی طبقه کارگر به کس دیگری اعتماد نکرده و نمی کنم زیرا باقی خیانت کارند و این سیستم هر جقدر قدیمی و پوسیده باشد می تواند در نظر خرده بورژواها و بورژواها باشد اما حاکمیت سرمایه داری در انواع گوناگون آن پوسیده تر از استخوان های کورش است.
از میدان «ناسیون» پاریس تا مقابل مجلس شورای اسلامی!
ماه گذشته، وقتی که زنان و مردان بازنشسته ایرانی و کارگران و کارمندان با سابقه،
بر صفحه تلویزیون خود با تصاویر اعتراضات و درگیری های خیابانی در سراسر فرانسه
علیه تغییر قوانین بازنشستگی در آن کشور روبرو شدند، آه حسرت کشیدند. تهاجم دولت
سرمایه داری فرانسه به سطح معیشت و رفاه و دستمزد مردم با عکس العمل سریع و گسترده
میلیون ها نفر روبرو شد. علاوه بر توده کارگران شاغل و کارکنان بخش های مختلف
خدماتی و اداری، جوانان دانشجو و دانش آموز نیز با اعتصاب و درگیری رادیکال با پلیس
به این جنبش پیوستند. آنان با حرکت خود اعلام کردند که از آینده ای که نظام سرمایه
داری امپریالیستی برایشان در نظر گرفته ناخرسندند. موج نارضایتی خودجوش میلیون ها
فرانسوی که بسیاری شان را نمی توان فعال و حتی هوادار متشکل و متعصب احزاب و
سندیکاهای سنتی رسمی به حساب آورد، زنگ هشدار را برای هیئت حاکمه این کشور و مشخصا
دولت سارکوزی به صدا در آورد. به این معنی که اعتراضات اجتماعی و سیاسی، در دوره
تشدید بحران و رکود و بیکاری می تواند بسیار ناگهانی تر و گسترده تر و ادامه دارتر
از آنچه حاکمان انتظارش را دارند، رخ بدهد و به کنترل و سلطه جا افتاده و سیستماتیک
ایدئولوژیک و سیاسی بورژوازی بر جامعه ضربه وارد کند. یکی از درس های جنبش اخیر در
فرانسه این بود که اگر چه هیئت حاکمه تلاش می کند سیاست های خود را در محدوده
قوانین و روش های دمکراسی بورژوایی جلو ببرد، اما زمانی که با مانع جدی در راه
اجرای برنامه های تعیین کننده خود روبرو می شود و خطر شل شدن بندهای کنترل و سلطه
اش بر توده ها را حس می کند، هیچ ابایی ندارد که از وسائل و روش های «غیر معمول» و
«توطئه جویانه» برای تامین منافع خود استفاده کند. همان طور که دیدیم، دمکراسی
بورژوا امپریالیستی فرانسه نه فقط در اعزام ارتش به پالایشگاه های اشغال شده توسط
کارگران اعتصابی و محاصره و تهدید معترضان، و سرکوب خشن جوانان در خیابان ها تردید
نکرد، بلکه حتی یک لحظه هم از بمباران تبلیغاتی و دروغ پراکنی در مورد اعتراضات
مردمی و در مورد اهداف و نتایج رفرم بازنشستگی دست نکشید.
اما نمی توان از جنبش جاری در فرانسه صحبت کرد و از نقش رهبری اتحادیه های کارگری و احزاب چپ بورژوایی (به اصطلاح سوسیالیست ها و کمونیست ها) در آن چیزی نگفت. چندین دهه است که کار اصلی این نهادها، سمت و سو دادن و قالب بندی کردن ناخرسندی و اعتراض و مبارزه کارگران و مزدبگیران در چارچوب حفظ نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم است. این اتحادیه ها و احزاب چپ رسمی در عین حال که سطحی از اعتراض و خواسته های اقتصادی و رفاهی بخش های از کارگران را بازتاب می دهند، مراقب اند که بینش و روش های انقلابی و رادیکال در بین توده های استثمار شده نطفه نبندد. این ها حتی در مواردی که فراخوان اعتصابات گسترده و فلج کننده را می دهند، و در جلسات چانه زنی با دولت بر سر چند خواسته مشخص پافشاری می کنند، اما کاملا آماده اند که در برابر کسب امتیازات سیاسی معین برای خود، یا با مشاهده گسترش حرکات رادیکال و خارج از کنترل از جانب مردم، پای سازش بروند و جامعه را به آشتی و مسالمت دعوت کنند. کاهش تدریجی تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات و اعتصاب، به خانه برگشتن توده های میلیونی، «امید بستن» مجدد آنان به حک و اصلاح در قوانین و طرح های تصویب شده ضد مردمی، و یا نومید شدن از پافشاری و سرسختی در میدان مبارزه، به میزان بسیار زیادی نتیجه عمل اتحادیه ها و احزاب چپ بورژوایی است. می گوییم «به میزان بسیار زیاد»، چرا که بینش و روش های مسالمت جویانه و رفرمیستی، بازتاب موقعیت و منافع بخش های از کارکنان و کارگران یقه سفیدی که از رفاه و ثبات شغلی نسبی برخوردارند هم هست. یعنی مسالمت جویی و ضدیت با جنبش انقلابی در مورد اینان، یک سیاست وارداتی نیست که از جانب احزاب و سندیکاهای رسمی و قانونی تحمیل شده باشد. با وجود همه این ها، اعتراض به اصلاح در قوانین فرانسه که سن بازنشسته شدن را از ۶۰ سال به ۶۲ سال افزایش می دهد، عمدتا حرکت یقه سفیدها نبود. بلکه این توده های میلیونی ضربه خورده از بحران اقتصادی و عصبانی از فریبکاری و قلدری دولت سارکوزی، بودند که ستون فقرات و نیروی اصلی اعتراض و درگیری های خیابانی را تشکیل می دادند. سطح معینی از آگاهی نسبت به حق و حقوق اجتماعی و سیاسی، سطح معینی از تشکل و برخورداری از حق بیان و گرد هم آیی، سطح معینی از تجربه همبستگی میان بخش های مختلف مردم برای تامین یا تحمیل خواسته های معین به هیئت حاکمه، پشتوانه جنبش گسترده و قدرتمند و موثری بود که مشاهده کردیم. همین حد از عکس العمل توده ای باعث شد که دولت تغییرات ناچیزی در قوانین اصلاحی مورد نظرش اعمال کند و البته تغییراتی در لحن و وعده و وعیدهایش هم بدهد.
ماه گذشته، گروهی از کارگران و مزدبگیران ایران هم بودند که با مشاهده تصاویر اعتراضات و درگیری های خیابانی در سراسر فرانسه، فقط آه حسرت نکشیدند بلکه به شوق آمدند و از آن الهام گرفتند. این درست مصادف شد با به راه افتادن بحث افزایش سن بازنشستگی به میزان ۵ سال در محافل حکومت اسلامی منجمله در مجلس. تحت چنین شرایطی؛ این فکر در ذهن گروهی از مردم می چرخد که چرا ما نتوانیم برای کسب حقوق و تحمیل خواسته های بر حق خود به این دولت استثمارگر و ضد مردمی و مستبد، صدایمان را بلند کنیم؟ این اندیشه و رویکردی ضروری است که نه فقط در مورد این یا آن خواسته محدود اقتصادی و رفاهی، بلکه بر سر اهداف و خواسته های بزرگتر و اساسی تر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، باید اشاعه پیدا کند. نترسیدن و زبان به اعتراض گشودن، یک گام ضروری است. اما پشتوانه این اندیشه و عاملی که می تواند به یک حرکت اعتراضی تداوم ببخشد، کوشش برای کسب آگاهی بیشتر و تشکل پیدا کردن در سطوح مختلف و در عرصه های مختلف حیات جامعه است. جست و جو و تشخیص یک نیروی رهبری کننده انقلابی (یک پیشاهنگ کمونیست واقعی) است که منافع مردم به ویژه توده های محروم و تحت ستم را نمایندگی کند، دورنمای یک دنیای کاملا متفاوت و عاری از هر گونه ستم و استثمار طبقاتی و جنسیتی و ملی و نژادی را در برابر جامعه ترسیم کند، و راه و روش رسیدن به چنین جامعه و دنیایی را بیابد و با اتکاء به نیروی مردم این مسیر را تا رسیدن به هدف، یعنی برقراری سوسیالیسم و سپس حرکت به سوی ایجاد یک جامعه کمونیستی، سنگفرش کند.
شنبه ای که گذشت، ۱۵ آبان ۸۹ از ساعت ۱۰ صبح بازنشستگان تأمین اجتماعی در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند. تظاهر کنندگان که در بینشان هم کارگران بازنشسته دیده می شد و هم کارگران شاغل از تهران، شهرری، اسلامشهر، کرج و قزوین گرد آمده بودند. مطالبات آنان افزایش ۱۵% حقوق سال ۸۹ در مقابل ۶% اعلام شده از طرف دولت بود. خواسته های دیگری نظیر تامین بیمه تکمیلی و لغو مصوبه دولت در مورد انتقال درمان از تأمین اجتماعی به وزارت بهداشت هم مطرح شد. تظاهر کنندگان شعار دادند و کوشیدند فریادشان را به گوش نمایندگان مجلس برسانند. آنان قطعنامه ای را قرائت کردند و چند نماینده عوامفریب که معمولا در این موارد سر و کله شان پیدا می شود طبق معمول وعده دادند که به خواسته هایشان رسیدگی خواهد شد.* در تمام طول تجمع، نیروی انتظامی و واحدهای ضد شورش گرداگرد معترضان حلقه زده بودند تا آنان را مرعوب کنند. کسانی که در این اعتراض شرکت داشتند از آن رهبری و آگاهی و تشکل ضروری که بالاتر گفتیم بهره مند نبودند. از حمایت و اعلام همبستگی قشرهای دیگر جامعه نیز برخوردار نشدند و چه بسا که خیلی از مردم، حتی خبر اعتراضشان را هم نشنیدند. شاید هم خواسته های شان در مجموعه معضلات و بدبختی های ریز و درشت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی که گریبان توده ها را گرفته، جایگاه چندان برجسته ای نداشته باشد و توجه عموم را به خود جلب نکند. ولی این اعتراض محدود، یک گام و یک نشانه از نوع اعتراض هایی است که به ویژه در مورد مسائل فراگیرتر نظیر گرانی کمر شکن بعد از حذف یارانه ها به راه بیفتد و شمار گسترده ای از مردم را در شکل های مختلف مبارزه منجمله به صورت درگیری های حاد و خونین به میدان بیاورد. مساله ای که همچنان در برابر کمونیست های انقلابی و مبارزان آگاه جنبش های کارگری و اجتماعی قرا دارد، تسریع تلاش برای تامین رهبری و تشکل و آگاهی برای مردم جان به لب رسیده است.
جمعی از فعالین کارگری
آبان ماه ۸۹
kargaranfa@gmail.com
jafk۱۳۸۴.blogspot.com
* برای اطلاع دقیق تر از کم و کیف این اعتراض رجوع کنید به قطعنامه بازنشستگان معترض تامین اجتماعی به آدرس وبلاگ «جافک» در بخش اطلاعیه ها ..... Jafk۱۳۸۴.blogspot.com
اما نمی توان از جنبش جاری در فرانسه صحبت کرد و از نقش رهبری اتحادیه های کارگری و احزاب چپ بورژوایی (به اصطلاح سوسیالیست ها و کمونیست ها) در آن چیزی نگفت. چندین دهه است که کار اصلی این نهادها، سمت و سو دادن و قالب بندی کردن ناخرسندی و اعتراض و مبارزه کارگران و مزدبگیران در چارچوب حفظ نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم است. این اتحادیه ها و احزاب چپ رسمی در عین حال که سطحی از اعتراض و خواسته های اقتصادی و رفاهی بخش های از کارگران را بازتاب می دهند، مراقب اند که بینش و روش های انقلابی و رادیکال در بین توده های استثمار شده نطفه نبندد. این ها حتی در مواردی که فراخوان اعتصابات گسترده و فلج کننده را می دهند، و در جلسات چانه زنی با دولت بر سر چند خواسته مشخص پافشاری می کنند، اما کاملا آماده اند که در برابر کسب امتیازات سیاسی معین برای خود، یا با مشاهده گسترش حرکات رادیکال و خارج از کنترل از جانب مردم، پای سازش بروند و جامعه را به آشتی و مسالمت دعوت کنند. کاهش تدریجی تعداد شرکت کنندگان در تظاهرات و اعتصاب، به خانه برگشتن توده های میلیونی، «امید بستن» مجدد آنان به حک و اصلاح در قوانین و طرح های تصویب شده ضد مردمی، و یا نومید شدن از پافشاری و سرسختی در میدان مبارزه، به میزان بسیار زیادی نتیجه عمل اتحادیه ها و احزاب چپ بورژوایی است. می گوییم «به میزان بسیار زیاد»، چرا که بینش و روش های مسالمت جویانه و رفرمیستی، بازتاب موقعیت و منافع بخش های از کارکنان و کارگران یقه سفیدی که از رفاه و ثبات شغلی نسبی برخوردارند هم هست. یعنی مسالمت جویی و ضدیت با جنبش انقلابی در مورد اینان، یک سیاست وارداتی نیست که از جانب احزاب و سندیکاهای رسمی و قانونی تحمیل شده باشد. با وجود همه این ها، اعتراض به اصلاح در قوانین فرانسه که سن بازنشسته شدن را از ۶۰ سال به ۶۲ سال افزایش می دهد، عمدتا حرکت یقه سفیدها نبود. بلکه این توده های میلیونی ضربه خورده از بحران اقتصادی و عصبانی از فریبکاری و قلدری دولت سارکوزی، بودند که ستون فقرات و نیروی اصلی اعتراض و درگیری های خیابانی را تشکیل می دادند. سطح معینی از آگاهی نسبت به حق و حقوق اجتماعی و سیاسی، سطح معینی از تشکل و برخورداری از حق بیان و گرد هم آیی، سطح معینی از تجربه همبستگی میان بخش های مختلف مردم برای تامین یا تحمیل خواسته های معین به هیئت حاکمه، پشتوانه جنبش گسترده و قدرتمند و موثری بود که مشاهده کردیم. همین حد از عکس العمل توده ای باعث شد که دولت تغییرات ناچیزی در قوانین اصلاحی مورد نظرش اعمال کند و البته تغییراتی در لحن و وعده و وعیدهایش هم بدهد.
ماه گذشته، گروهی از کارگران و مزدبگیران ایران هم بودند که با مشاهده تصاویر اعتراضات و درگیری های خیابانی در سراسر فرانسه، فقط آه حسرت نکشیدند بلکه به شوق آمدند و از آن الهام گرفتند. این درست مصادف شد با به راه افتادن بحث افزایش سن بازنشستگی به میزان ۵ سال در محافل حکومت اسلامی منجمله در مجلس. تحت چنین شرایطی؛ این فکر در ذهن گروهی از مردم می چرخد که چرا ما نتوانیم برای کسب حقوق و تحمیل خواسته های بر حق خود به این دولت استثمارگر و ضد مردمی و مستبد، صدایمان را بلند کنیم؟ این اندیشه و رویکردی ضروری است که نه فقط در مورد این یا آن خواسته محدود اقتصادی و رفاهی، بلکه بر سر اهداف و خواسته های بزرگتر و اساسی تر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، باید اشاعه پیدا کند. نترسیدن و زبان به اعتراض گشودن، یک گام ضروری است. اما پشتوانه این اندیشه و عاملی که می تواند به یک حرکت اعتراضی تداوم ببخشد، کوشش برای کسب آگاهی بیشتر و تشکل پیدا کردن در سطوح مختلف و در عرصه های مختلف حیات جامعه است. جست و جو و تشخیص یک نیروی رهبری کننده انقلابی (یک پیشاهنگ کمونیست واقعی) است که منافع مردم به ویژه توده های محروم و تحت ستم را نمایندگی کند، دورنمای یک دنیای کاملا متفاوت و عاری از هر گونه ستم و استثمار طبقاتی و جنسیتی و ملی و نژادی را در برابر جامعه ترسیم کند، و راه و روش رسیدن به چنین جامعه و دنیایی را بیابد و با اتکاء به نیروی مردم این مسیر را تا رسیدن به هدف، یعنی برقراری سوسیالیسم و سپس حرکت به سوی ایجاد یک جامعه کمونیستی، سنگفرش کند.
شنبه ای که گذشت، ۱۵ آبان ۸۹ از ساعت ۱۰ صبح بازنشستگان تأمین اجتماعی در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند. تظاهر کنندگان که در بینشان هم کارگران بازنشسته دیده می شد و هم کارگران شاغل از تهران، شهرری، اسلامشهر، کرج و قزوین گرد آمده بودند. مطالبات آنان افزایش ۱۵% حقوق سال ۸۹ در مقابل ۶% اعلام شده از طرف دولت بود. خواسته های دیگری نظیر تامین بیمه تکمیلی و لغو مصوبه دولت در مورد انتقال درمان از تأمین اجتماعی به وزارت بهداشت هم مطرح شد. تظاهر کنندگان شعار دادند و کوشیدند فریادشان را به گوش نمایندگان مجلس برسانند. آنان قطعنامه ای را قرائت کردند و چند نماینده عوامفریب که معمولا در این موارد سر و کله شان پیدا می شود طبق معمول وعده دادند که به خواسته هایشان رسیدگی خواهد شد.* در تمام طول تجمع، نیروی انتظامی و واحدهای ضد شورش گرداگرد معترضان حلقه زده بودند تا آنان را مرعوب کنند. کسانی که در این اعتراض شرکت داشتند از آن رهبری و آگاهی و تشکل ضروری که بالاتر گفتیم بهره مند نبودند. از حمایت و اعلام همبستگی قشرهای دیگر جامعه نیز برخوردار نشدند و چه بسا که خیلی از مردم، حتی خبر اعتراضشان را هم نشنیدند. شاید هم خواسته های شان در مجموعه معضلات و بدبختی های ریز و درشت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی که گریبان توده ها را گرفته، جایگاه چندان برجسته ای نداشته باشد و توجه عموم را به خود جلب نکند. ولی این اعتراض محدود، یک گام و یک نشانه از نوع اعتراض هایی است که به ویژه در مورد مسائل فراگیرتر نظیر گرانی کمر شکن بعد از حذف یارانه ها به راه بیفتد و شمار گسترده ای از مردم را در شکل های مختلف مبارزه منجمله به صورت درگیری های حاد و خونین به میدان بیاورد. مساله ای که همچنان در برابر کمونیست های انقلابی و مبارزان آگاه جنبش های کارگری و اجتماعی قرا دارد، تسریع تلاش برای تامین رهبری و تشکل و آگاهی برای مردم جان به لب رسیده است.
جمعی از فعالین کارگری
آبان ماه ۸۹
kargaranfa@gmail.com
jafk۱۳۸۴.blogspot.com
* برای اطلاع دقیق تر از کم و کیف این اعتراض رجوع کنید به قطعنامه بازنشستگان معترض تامین اجتماعی به آدرس وبلاگ «جافک» در بخش اطلاعیه ها ..... Jafk۱۳۸۴.blogspot.com
چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با بهزاد باقری(اشتراك)
- لطفاً خودتان را معرفی کنید و در باره ی فعالیت هایتان برای مخاطبین سایت
اشتراک توضیح دهید؟
بهزاد باقری هستم . فعال سیاسی و دانشجوئی سوسیالیست ، سردبیر و مدیر مسئول نشریات دانشجوئی خاک و طلوع در سالهای ۸۴ تا ۸۶ بوده و افتخار فعالیت در چارچوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را داشته ام و تا کنون نیز با بهره بردن از هر امکانی سعی کرده ام که سهمی در پیشبرد جنبش سوسیالیستی ایران داشته باشم . و بدلیل همین فعالیتها تا کنون دوبار در سالهای ۸۶ و ۸۹ توسط ارگانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بازداشت شده ام .
۲- دلایل شکست ها و پیروزی های جنبش دانشجوئی آزادیخواه و برابری طلب را چه می دانید؟ و فکر میکنید این جنبش چرا سرکوب شد ؟
فکر نمیکنم به تنهائی قادر به توضیح دلایل شکست این جنبش باشم . این مسئله به بحثی گسترده تر میان فعالین دخیل در این جنبش نیاز دارد . اما ذکر چند نکته ضروری است . بنظر من هیچ شکلی از پراتیک سیاسی چپ گرایانه (چه مخفی و چه علنی) از تیغ سرکوب رژیم در امان نمی ماند ، اینکه انتظار داشته باشیم جمهوری اسلامی ، دیکتاتوری نظامی هار و آنتی کمونیست ، فرجه را برای یک جنبش سیاسی وسیع چپ باز بگذارد توهم است ( نکته ای که همه آن را میدانند ولی نمیدانم چرا در برخورد به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب فراموش میکنند ) . فاکتور سرکوب عمده ترین دلیل ناکامی جنبش چپ ایران در دهه هشتاد است . اما باید قبول کرد کاستی هائی هم وجود داشت که سرکوب را اثرگذارتر کرد - مانند سبک کار بعضا اشتباه سیاسی بویژه در ایجاد هسته های حزبی و نیز آکسیونیسم و آوانتوریسم و ندیدن توازن قوای عینی موجود در جامعه و همچنین انجام برخی اقدامات واقعا ماجراجویانه - که انجام شان در قد و قامت فعالین علنی دانشجوئی نبود . سرکوب داب (دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب) اما درسهای زیادی داشت برای آموختن . چیزی که فکر میکنم حتما باید از جانب فعالین آن جمعبندی و برای کاربست در دوره جدید در خاطره جنبش چپ باقی بماند . درست است که فعالیت در چهارچوب قدیمی و با همان نام اکنون غیر ممکن است ، ولی سرکوب و خطای سبک کاری به معنای شکست خط سیاسی این جریان نیست ؛ نباید فراموش کرد که داب ، متشکل از فعالین دانشجوئی تماما جوان ، توانست پس از دو دهه دوباره سوسیالیسم را در عرصه سیاسی مطرح کند ؛ و در دوره های سیاه اختناق پرچم آزادی و برابری و دفاع از حقوق کارگران و زنان را افراشته نگاه دارد . این دستاورد کمی نبوده و نیست . در واقع لزوم و مبرمیت خط سیاسی و آرمانی که داب از آن دفاع میکرد در شرایط کنونی کاملا احساس میشود .
۳- فکر می کنید در فضای کنونی دانشگاههای ایران ، نقش دانشجویان چپ و کلا چپ رادیکال در تغییر فضای دانشگاه و جامعه چه میتواند باشد ؟
متاسفانه بویژه پس از خرداد ۸۸ و وقایع پس از انتخابات برعکس چیزی که تصور میشود ، شاهد عقبگرد در فضای دانشگاه بوده ایم . سال ۸۳ خاتمی در دانشگاه تهران هو شد ولی سال ۸۸ در همان دانشگاه از وی استقبال شد . جنبش دانشجوئی در حالیکه می بایست سعی میکرد به رادیکالیزه کردن و دادن یک افق روشن به اعتراضات جاری در جامعه بپردازد ، دنباله رو خیابان شد . بدون حضور چپ ، دانشگاه قادر به ایفای این نقش نیست . بارها گفته ایم که در شرایط خفقان سیاسی ، دانشگاه به عرصه عرضه صریح تر نظرات جنبشهای سیاسی بدل میشود . دانشجویان چپ بویژه در دوره جاری باید تلاش کنند تا از هر شکاف و هر فضائی برای بیان نظرتشان در دانشگاه بهره ببرند . کاری که علی الخصوص برای چپها در شرایط فعلی دانشگاههای ایران از سال ۸۷ به بعد اصلا ساده نیست . امروز ، انتشار یک نشریه علنی چپ حتی با زبانی ملایم به توقیف و حتی بازداشت دست اندرکاران آن منجر میشود . تنها نکته مثبت وجود تجربه و سنت چپ رادیکال در دانشگاه است ، امری که احیای دوباره آن در دانشگاه از جانب فعالین جدید را تسهیل میکند . البته تا ابد چنین شانسی وجود ندارد ، حافظه تاریخی جامعه آنچنان بلند مدت نیست .
۴- فضای کنونی جامعه ی ایران را چگونه می بینید؟ از نظر شما چپ در این فضا در چه جایگاهی ایستاده است؟
اکنون جنبشی تمام خلقی و گسترده در ایران در جریان است . نظرات گوناگونی هم درباره تحلیل خصلت آن و نقش چپ در آن ابراز شده است . اما بطور کلی وضعیت چپ و کمونیسم در ایران مناسب و بسامان نیست . حیاتی ترین وظیفه چپ این است که صف مستقل و خودآگاه خود را در برابر جنبشهای اجتماعی و افقهای بورژوائی سازمان بدهد . بویژه با توجه به هژمونی جنبش سبز ( که جنبشی وسیع متشکل از جناحهای سیاسی مختلف بورژوازی لیبرال است ) بر اعتراضات اخیر این مسئله اهمیت بیشتری دارد . جناحهای مختلف اپوزیسیون بورژوائی ایران متشکل در جنبش سبز ، که فعلا بدلیل توازن قوا اصلاح طلبان درون حکومتی در این بین دست بالا را دارند ، توانستند با بهره گیری از فرصت حضور علنی - بخشی از آنها قسمتی از رژیم اند- ، توان رسانه ای بالا و حمایت دولتهای غربی ، افق خود را بر جامعه تحمیل کنند و جنبش خود را در جایگاه مستحکم تری قرار دهند . و چپ خود را در مقابل آنها میبیند و باید ببیند . در اینجا منظورم از چپ ، البته چپی است که آگاهانه کمونیست است و برای تحقق سوسیالیسم و حکومت کارگری مبارزه میکند . در شرایط فعلی ، چپ کارهای زیادی برای به انجام رساندن دارد . باید نیروهای قابلی را بسازد که قادر به تاثیرگذاری در محیطهای زیست اجتماعی و کاری باشند . باید سعی کند تا در درون طبقه کارگر لزوم داشتن یک موضع طبقاتی مستقل را جا بیندازد . البته تقریبا بسیاری از نیروهای چپ واقف به این امور هستند . نکته اصلی یافتن راهکارهای عملی و عینی برای متحقق کردن آنهاست . بویژه فعالین چپ داخل کشور باید حول این مسائل عمیقا فکر کنند و کار کنند . بدون حضور قدرتمند چپ ، تحولات آتی به احتمال زیاد به چیزی جز نوعی سرمایه داری بازار آزادی هار به همراه ادغام کامل ایران در نظام سرمایه داری جهانی راه نمیبرد . سرمایه داری ای که در شرایط بحران عمیق کنونی قطعا هیچ آوانسی به طبقه کارگر و آزادیخواهان نمیدهد.
۵- جنبش کارگری چه نقشی در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران به عهده گرفته است؟ جایگاه آن در این ساختار چگونه است؟
بنظر من بهتر است این سوال را مطرح کنیم که نقش طبقه کارگر در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران چه باید باشد و چه جایگاهی را باید بدست آورد . بخشی از پاسخ این سوال را قبلا مطرح کردم . امروز حیاتی ترین و مهمترین مسئله برای طبقه کارگر تشکل و خط سیاسی مستقل است . مستقل به معنای استقلال از خطوط سیاسی غیر کارگری موجود در جامعه . دنباله روی کارگران از خطوط طبقاتی دیگر در شرایط کنونی فاجعه به بار می آورد . و اگر نظر من را بخواهید میگویم طبقه کارگر بدون یک خط سیاسی روشن سوسیالیستی قادر به ایفای نقش خود در تحولات آتی ایران نیست . سوسیالیسم و کمونیسم تنها خطی در درون طبقه کارگر است که میتواند به بهترین وجهی خواسته ها و منافع وی را نمایندگی کند و آلترناتیو رهائی بخش این طبقه که چیزی جز رهائی تمام عیار انسان نمیتواند باشد را به پیروزی رساند . امکان متشکل کردن کارگران در سطح گسترده و با یک خط سیاسی روشن سوسیالیستی ، با وجود تهدید مشت آهنین رژیم و عدم وجود یک سنت قدرتمند تشکل یابی در طبقه کارگر ایران شاید دشوار بنظر برسد . اما کارگران و تمامی آزادیخواهان سوسیالیست چاره ای ندارند . باید راهکارهای عینی و ملموس راهگشای این مهم را جلوی پای طبقه کارگر بگذارند . باید صبورانه به سمت تحقق این راهکارها قدم بردارند . راه دیگری نیست . بدون وجود صف متشکل و مستقل کارگران ، آزادی و برابری و رهائی محلی از اعراب نخواهند داشت .
۶- بصورت مشخص تر درباره ی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اصفهان توضیح دهید، قبل و بعد از مقطع ۱۳ آذر چه فعالیت هایی داشتند؟
داب اصفهان از سال ۸۴ با انتشار نشریه راه خاکی فعالیت خودش را شروع کرد و بعد از آن با انتشار نشریات مختلف و برگزاری تجمع های اعتراضی بمناسبت روز دانشجو و روز جهانی زن در سالهای ۸۵ و ۸۶ و نیز سازماندهی اعتراض و اعتصاب غذا در واکنش به تنگتر کردن حلقه اختناق در دانشگاه و صدور احکام سنگین انضباطی مبارزه خود را ادامه داد . پس از ضربه و سرکوب زمستان ۸۷ طبعا ادامه کاری این جریان در دانشگاه دشوار شد ولی فعالین داب اصفهان سعی کردند به طرق مختلف فعالیت خود را ادامه دهند و همین یکی از دلایلی است که نیروهای امنیتی را همیشه روی مسئله فعالین چپ و داب اصفهان حساس نگه داشته است . در اینجا نمیتوانم بطور دقیق به فعالیتهای فعالین آزادیخواه و برابری طلب اصفهان در دو سال گذشته اشاره کنم چون بسیاری از آنها مثل بهمن خدادادی ، ارسلان صادقی ، مازیار معصومی و ... زیر حکم و تهدید جدی هستند و نیز حسین سرشومی ، دانشجوی زمین شناسی و فعال چپ دانشگاه اصفهان ، هم اکنون کماکان در بند اطلاعات (الف طاء) زندان مرکزی اصفهان در بازداشت بسر میبرد . اما اشاره به این نکته ضروری است که فعالان آزادیخواه و برابری طلب اصفهان در دوره اخیر همیشه سعی کردند در حد توان خود و با استفاده از امکانات موجود امر مبارزه سوسیالیستی برای رهائی را به پیش ببرند .
۷- دلایل موج اخیر سرکوب فعالان کارگری و دانشجوئی چپ اصفهان در اردیبهشت و خرداد امسال را چه میدانید ؟
سرکوب اخیر دو دلیل عمده داشت . اول بدلیل اعلام تشکیل شورای موقت کارگران ذوب آهن اصفهان و شروع فعالیت آن ، نیروهای امنیتی که بشدت از هر حرکتی به سوی متشکل کردن کارگران بویژه در بخشهای تولیدی کلیدی واهمه دارند سریعا در صدد سرکوب آن برآمدند . شورای موقت کارگران ذوب آهن اصفهان که در دی ماه ۱۳۸۸ اعلام وجود کرد با وجود تمامی کاستی هایش گامی ارزشمند به سوی تشکل یابی سوسیالیستی طبقه کارگر بود و در طول حیات متاسفانه کوتاه مدتش توانست نقش زیادی در ایجاد آگاهی و نیز حمایت از مبارزات و اعتصابات کارگران بخشهای مختلف صنایع فولاد اصفهان بازی کند . متاسفانه فعالین این تشکل کارگری مانند مجتبی شریفی و علی هاشمی و... در اردیبهشت ماه ۸۹ توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند و سرکوب بی مهابای رژیم ، به مانند مورد سندیکای شرکت واحد و یا نیشکر هفت تپه ، این تلاش ارزشمند کارگری را عقیم گذاشت . دوم اینکه ارگانهای اطلاعاتی رژیم بشدت از نفوذ سوسیالیسم و بویژه افق سوسیالیستی رادیکالی که داب مدافع آن بود میترسیدند . به همین دلیل با مشاهده شائبه ای از گسترش این افق در بین فعالان کارگری ، تنها به بازداشت آنها اکتفا نکردند ، بلکه موج دیگری از سرکوب و دستگیری فعالین آزادیخواه و برابری طلب را در استان اصفهان به راه انداختند تا از این طریق دوباره ضرب شستی به این فعالان نشان دهند و بزعم خودشان از تجدید سازمان و فعالیت های این جریان جلوگیری کنند .
بهزاد باقری هستم . فعال سیاسی و دانشجوئی سوسیالیست ، سردبیر و مدیر مسئول نشریات دانشجوئی خاک و طلوع در سالهای ۸۴ تا ۸۶ بوده و افتخار فعالیت در چارچوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را داشته ام و تا کنون نیز با بهره بردن از هر امکانی سعی کرده ام که سهمی در پیشبرد جنبش سوسیالیستی ایران داشته باشم . و بدلیل همین فعالیتها تا کنون دوبار در سالهای ۸۶ و ۸۹ توسط ارگانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بازداشت شده ام .
۲- دلایل شکست ها و پیروزی های جنبش دانشجوئی آزادیخواه و برابری طلب را چه می دانید؟ و فکر میکنید این جنبش چرا سرکوب شد ؟
فکر نمیکنم به تنهائی قادر به توضیح دلایل شکست این جنبش باشم . این مسئله به بحثی گسترده تر میان فعالین دخیل در این جنبش نیاز دارد . اما ذکر چند نکته ضروری است . بنظر من هیچ شکلی از پراتیک سیاسی چپ گرایانه (چه مخفی و چه علنی) از تیغ سرکوب رژیم در امان نمی ماند ، اینکه انتظار داشته باشیم جمهوری اسلامی ، دیکتاتوری نظامی هار و آنتی کمونیست ، فرجه را برای یک جنبش سیاسی وسیع چپ باز بگذارد توهم است ( نکته ای که همه آن را میدانند ولی نمیدانم چرا در برخورد به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب فراموش میکنند ) . فاکتور سرکوب عمده ترین دلیل ناکامی جنبش چپ ایران در دهه هشتاد است . اما باید قبول کرد کاستی هائی هم وجود داشت که سرکوب را اثرگذارتر کرد - مانند سبک کار بعضا اشتباه سیاسی بویژه در ایجاد هسته های حزبی و نیز آکسیونیسم و آوانتوریسم و ندیدن توازن قوای عینی موجود در جامعه و همچنین انجام برخی اقدامات واقعا ماجراجویانه - که انجام شان در قد و قامت فعالین علنی دانشجوئی نبود . سرکوب داب (دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب) اما درسهای زیادی داشت برای آموختن . چیزی که فکر میکنم حتما باید از جانب فعالین آن جمعبندی و برای کاربست در دوره جدید در خاطره جنبش چپ باقی بماند . درست است که فعالیت در چهارچوب قدیمی و با همان نام اکنون غیر ممکن است ، ولی سرکوب و خطای سبک کاری به معنای شکست خط سیاسی این جریان نیست ؛ نباید فراموش کرد که داب ، متشکل از فعالین دانشجوئی تماما جوان ، توانست پس از دو دهه دوباره سوسیالیسم را در عرصه سیاسی مطرح کند ؛ و در دوره های سیاه اختناق پرچم آزادی و برابری و دفاع از حقوق کارگران و زنان را افراشته نگاه دارد . این دستاورد کمی نبوده و نیست . در واقع لزوم و مبرمیت خط سیاسی و آرمانی که داب از آن دفاع میکرد در شرایط کنونی کاملا احساس میشود .
۳- فکر می کنید در فضای کنونی دانشگاههای ایران ، نقش دانشجویان چپ و کلا چپ رادیکال در تغییر فضای دانشگاه و جامعه چه میتواند باشد ؟
متاسفانه بویژه پس از خرداد ۸۸ و وقایع پس از انتخابات برعکس چیزی که تصور میشود ، شاهد عقبگرد در فضای دانشگاه بوده ایم . سال ۸۳ خاتمی در دانشگاه تهران هو شد ولی سال ۸۸ در همان دانشگاه از وی استقبال شد . جنبش دانشجوئی در حالیکه می بایست سعی میکرد به رادیکالیزه کردن و دادن یک افق روشن به اعتراضات جاری در جامعه بپردازد ، دنباله رو خیابان شد . بدون حضور چپ ، دانشگاه قادر به ایفای این نقش نیست . بارها گفته ایم که در شرایط خفقان سیاسی ، دانشگاه به عرصه عرضه صریح تر نظرات جنبشهای سیاسی بدل میشود . دانشجویان چپ بویژه در دوره جاری باید تلاش کنند تا از هر شکاف و هر فضائی برای بیان نظرتشان در دانشگاه بهره ببرند . کاری که علی الخصوص برای چپها در شرایط فعلی دانشگاههای ایران از سال ۸۷ به بعد اصلا ساده نیست . امروز ، انتشار یک نشریه علنی چپ حتی با زبانی ملایم به توقیف و حتی بازداشت دست اندرکاران آن منجر میشود . تنها نکته مثبت وجود تجربه و سنت چپ رادیکال در دانشگاه است ، امری که احیای دوباره آن در دانشگاه از جانب فعالین جدید را تسهیل میکند . البته تا ابد چنین شانسی وجود ندارد ، حافظه تاریخی جامعه آنچنان بلند مدت نیست .
۴- فضای کنونی جامعه ی ایران را چگونه می بینید؟ از نظر شما چپ در این فضا در چه جایگاهی ایستاده است؟
اکنون جنبشی تمام خلقی و گسترده در ایران در جریان است . نظرات گوناگونی هم درباره تحلیل خصلت آن و نقش چپ در آن ابراز شده است . اما بطور کلی وضعیت چپ و کمونیسم در ایران مناسب و بسامان نیست . حیاتی ترین وظیفه چپ این است که صف مستقل و خودآگاه خود را در برابر جنبشهای اجتماعی و افقهای بورژوائی سازمان بدهد . بویژه با توجه به هژمونی جنبش سبز ( که جنبشی وسیع متشکل از جناحهای سیاسی مختلف بورژوازی لیبرال است ) بر اعتراضات اخیر این مسئله اهمیت بیشتری دارد . جناحهای مختلف اپوزیسیون بورژوائی ایران متشکل در جنبش سبز ، که فعلا بدلیل توازن قوا اصلاح طلبان درون حکومتی در این بین دست بالا را دارند ، توانستند با بهره گیری از فرصت حضور علنی - بخشی از آنها قسمتی از رژیم اند- ، توان رسانه ای بالا و حمایت دولتهای غربی ، افق خود را بر جامعه تحمیل کنند و جنبش خود را در جایگاه مستحکم تری قرار دهند . و چپ خود را در مقابل آنها میبیند و باید ببیند . در اینجا منظورم از چپ ، البته چپی است که آگاهانه کمونیست است و برای تحقق سوسیالیسم و حکومت کارگری مبارزه میکند . در شرایط فعلی ، چپ کارهای زیادی برای به انجام رساندن دارد . باید نیروهای قابلی را بسازد که قادر به تاثیرگذاری در محیطهای زیست اجتماعی و کاری باشند . باید سعی کند تا در درون طبقه کارگر لزوم داشتن یک موضع طبقاتی مستقل را جا بیندازد . البته تقریبا بسیاری از نیروهای چپ واقف به این امور هستند . نکته اصلی یافتن راهکارهای عملی و عینی برای متحقق کردن آنهاست . بویژه فعالین چپ داخل کشور باید حول این مسائل عمیقا فکر کنند و کار کنند . بدون حضور قدرتمند چپ ، تحولات آتی به احتمال زیاد به چیزی جز نوعی سرمایه داری بازار آزادی هار به همراه ادغام کامل ایران در نظام سرمایه داری جهانی راه نمیبرد . سرمایه داری ای که در شرایط بحران عمیق کنونی قطعا هیچ آوانسی به طبقه کارگر و آزادیخواهان نمیدهد.
۵- جنبش کارگری چه نقشی در تحولات اجتماعی و سیاسی ایران به عهده گرفته است؟ جایگاه آن در این ساختار چگونه است؟
بنظر من بهتر است این سوال را مطرح کنیم که نقش طبقه کارگر در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران چه باید باشد و چه جایگاهی را باید بدست آورد . بخشی از پاسخ این سوال را قبلا مطرح کردم . امروز حیاتی ترین و مهمترین مسئله برای طبقه کارگر تشکل و خط سیاسی مستقل است . مستقل به معنای استقلال از خطوط سیاسی غیر کارگری موجود در جامعه . دنباله روی کارگران از خطوط طبقاتی دیگر در شرایط کنونی فاجعه به بار می آورد . و اگر نظر من را بخواهید میگویم طبقه کارگر بدون یک خط سیاسی روشن سوسیالیستی قادر به ایفای نقش خود در تحولات آتی ایران نیست . سوسیالیسم و کمونیسم تنها خطی در درون طبقه کارگر است که میتواند به بهترین وجهی خواسته ها و منافع وی را نمایندگی کند و آلترناتیو رهائی بخش این طبقه که چیزی جز رهائی تمام عیار انسان نمیتواند باشد را به پیروزی رساند . امکان متشکل کردن کارگران در سطح گسترده و با یک خط سیاسی روشن سوسیالیستی ، با وجود تهدید مشت آهنین رژیم و عدم وجود یک سنت قدرتمند تشکل یابی در طبقه کارگر ایران شاید دشوار بنظر برسد . اما کارگران و تمامی آزادیخواهان سوسیالیست چاره ای ندارند . باید راهکارهای عینی و ملموس راهگشای این مهم را جلوی پای طبقه کارگر بگذارند . باید صبورانه به سمت تحقق این راهکارها قدم بردارند . راه دیگری نیست . بدون وجود صف متشکل و مستقل کارگران ، آزادی و برابری و رهائی محلی از اعراب نخواهند داشت .
۶- بصورت مشخص تر درباره ی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اصفهان توضیح دهید، قبل و بعد از مقطع ۱۳ آذر چه فعالیت هایی داشتند؟
داب اصفهان از سال ۸۴ با انتشار نشریه راه خاکی فعالیت خودش را شروع کرد و بعد از آن با انتشار نشریات مختلف و برگزاری تجمع های اعتراضی بمناسبت روز دانشجو و روز جهانی زن در سالهای ۸۵ و ۸۶ و نیز سازماندهی اعتراض و اعتصاب غذا در واکنش به تنگتر کردن حلقه اختناق در دانشگاه و صدور احکام سنگین انضباطی مبارزه خود را ادامه داد . پس از ضربه و سرکوب زمستان ۸۷ طبعا ادامه کاری این جریان در دانشگاه دشوار شد ولی فعالین داب اصفهان سعی کردند به طرق مختلف فعالیت خود را ادامه دهند و همین یکی از دلایلی است که نیروهای امنیتی را همیشه روی مسئله فعالین چپ و داب اصفهان حساس نگه داشته است . در اینجا نمیتوانم بطور دقیق به فعالیتهای فعالین آزادیخواه و برابری طلب اصفهان در دو سال گذشته اشاره کنم چون بسیاری از آنها مثل بهمن خدادادی ، ارسلان صادقی ، مازیار معصومی و ... زیر حکم و تهدید جدی هستند و نیز حسین سرشومی ، دانشجوی زمین شناسی و فعال چپ دانشگاه اصفهان ، هم اکنون کماکان در بند اطلاعات (الف طاء) زندان مرکزی اصفهان در بازداشت بسر میبرد . اما اشاره به این نکته ضروری است که فعالان آزادیخواه و برابری طلب اصفهان در دوره اخیر همیشه سعی کردند در حد توان خود و با استفاده از امکانات موجود امر مبارزه سوسیالیستی برای رهائی را به پیش ببرند .
۷- دلایل موج اخیر سرکوب فعالان کارگری و دانشجوئی چپ اصفهان در اردیبهشت و خرداد امسال را چه میدانید ؟
سرکوب اخیر دو دلیل عمده داشت . اول بدلیل اعلام تشکیل شورای موقت کارگران ذوب آهن اصفهان و شروع فعالیت آن ، نیروهای امنیتی که بشدت از هر حرکتی به سوی متشکل کردن کارگران بویژه در بخشهای تولیدی کلیدی واهمه دارند سریعا در صدد سرکوب آن برآمدند . شورای موقت کارگران ذوب آهن اصفهان که در دی ماه ۱۳۸۸ اعلام وجود کرد با وجود تمامی کاستی هایش گامی ارزشمند به سوی تشکل یابی سوسیالیستی طبقه کارگر بود و در طول حیات متاسفانه کوتاه مدتش توانست نقش زیادی در ایجاد آگاهی و نیز حمایت از مبارزات و اعتصابات کارگران بخشهای مختلف صنایع فولاد اصفهان بازی کند . متاسفانه فعالین این تشکل کارگری مانند مجتبی شریفی و علی هاشمی و... در اردیبهشت ماه ۸۹ توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدند و سرکوب بی مهابای رژیم ، به مانند مورد سندیکای شرکت واحد و یا نیشکر هفت تپه ، این تلاش ارزشمند کارگری را عقیم گذاشت . دوم اینکه ارگانهای اطلاعاتی رژیم بشدت از نفوذ سوسیالیسم و بویژه افق سوسیالیستی رادیکالی که داب مدافع آن بود میترسیدند . به همین دلیل با مشاهده شائبه ای از گسترش این افق در بین فعالان کارگری ، تنها به بازداشت آنها اکتفا نکردند ، بلکه موج دیگری از سرکوب و دستگیری فعالین آزادیخواه و برابری طلب را در استان اصفهان به راه انداختند تا از این طریق دوباره ضرب شستی به این فعالان نشان دهند و بزعم خودشان از تجدید سازمان و فعالیت های این جریان جلوگیری کنند .
اشتراک در:
پستها (Atom)