به مناسبت ۷ مرداد سالگرد کشته شدن علیرضا داودی

امیر‌محسن محمدی
مدتی بود که به بند عمومی زندان مرکزی اصفهان منتقل شده بودم، بند الف - طا جاییست که تو را از سلول انفرادی به آنجا آورده اند و یک برزخ عظیم از فشارهای جسمی و روحی را پشت سر گذاشته ای. اینجا کمتر بازجویی می روی و اکثرا شب ها بیدار هستی، تعدادی کتاب از امور فرهنگی زندان آورده بودند برای ارشاد و هدایت ما به راه راست و این میان من و جمشید هادیان - که بعد از آزادیم اعدام شد - به جای حرص خوردن سعی می کردیم وقتمان را با کتاب ها صرف کنیم، کتابی برای من آورده بودند علیه مارکسیسم با عنوان «درس هایی درباره مارکسیسم» غافل از آنکه علیرضا داودی سه ماه قبل در آنجا تمام کتاب را حاشیه نویسی کرده بود و به تحلیل های آبکی نویسنده به صورتی کوبنده جواب داده بود و این از دید بازجوها پنهان مانده بود، من تحلیل های نویسنده را نادیده گرفته بودم و دو روزی بود که مثل بچه ی آدم زیر دوربین امنیتی بند به مطالعه ی بخش هایی که صرفاً از متون کلاسیک نقل قول شده بود و تحلیل های علیرضا می پرداختم.
مدتی بود که برای بازجویی صدایم نکرده بودند، روز هشت مرداد بود و روز تولد من، چند نفر از زندانیان پتویی رویم انداختند و به عنوان کادوی تولدم به شکل احمقانه ای برایم جشن پتو گرفتند، بالاخره دریچه ی بند با غژ غژ همیشگی و همان صدای نحس و مریضش باز شد:
امیرمحسسسسسسسسسسن! آماده شو بیا
چه خبره؟
بازجوت اومده
دوباره چشم بند و دوباره راهرو و پله هایی که می چرخید و بالا می رفت، به اتاق بازجویی که رسیدم در کمال تعجب مرا با دختری از بند زنان روبرو کردند که شدید می گریست و او را از صدایش نمی شناختم، بازجویم می خواست مطمئن شود که او نیز مرا نمی شناسد، من اما از زیر چشمبند تنها دو پرونده قطور می دیدم که بعد از مدت ها با هم آورده بودند، یکی مربوط به اطلاعات و دیگری مربوط به دادگاه انقلاب. آن روز نحس حدود ۸ ساعت در اتاق بازجویی بودم ، استثنائاً چشم بندم را باز کرده و رو به دیوار نشسته بودم، در انتهای بازجویی وقتی بازجو می خواست بوسیله ی امضا فرستادن تعدادی جیمیل را به عهده بگیرم، با صدایی بسیار مریض و حیوانی گفت:
راستیییییی! علیرضا هم مرد ...
نمیخواهم در این مورد که بعد از خبر با من چه رفت قلم فرسایی کنم اما نهایتا چند روز قبل از مراسم چهلم با وثیقه ی سنگین آزاد شدم و برای اولین بار خانواده اش را بر سر خاک دیدم، پدر و مادری که در این چهل روز چهل سال پیر شده بودند و هنوز فاجعه را باور نداشتند. علیرضا صمیمی ترین دوست من بود و من نتوانستم مرهمی بر زخم خانواده اش باشم چرا که سراپا زخم بودم، علیرضایی که سراپا آثار شکنجه های فیزیکی بازجوهای بند اطلاعات اصفهان بود، علیرضایی که نقش فعال و سازمانده در تظاهرات های بعد از انتخابات در اصفهان و تهران داشت، علیرضایی که لیدر بسیار قوی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب اصفهان بود، علیرضایی که سازمانده فعالین کارگری بود، علیرضایی که چندین تظاهرات با شکوه در اصفهان را رهبری کرد آن هم بعد از ۱۳ آذر ۸۶ در شرایط خفقان پس از سرکوب خونین دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، علیرضایی که سازمانده و سخنران مراسم یک می در کامیاران بود، علیرضایی که در اعتراض به احکام صادره برای دانشجویان اصفهان ۸ روز در صحن حیاط دانشگاه اصفهان اعتصاب غذا کرد، علی‌رضایی که یک مارکسیست انقلابی بود، علیرضایی که داودی بود.
حالا که یک سال از فاجعه گذشته است تنها می خواهم برای اولین بار اعلام کنم که اطمینان داریم علیرضا داوودی تا دو روز قبل از کشته شدنش توسط قاتلین وزارت اطلاعات بصورت حضوری و بارها مورد شدیدترین تهدید ها قرار گرفته بود، می خواهم اعلام کنم تا این لحظه هنوز نتایج کالبد شکافی جسد به خانواده و وکیلش اعلام نشده است می خواهم اعلام کنم در برگه ی اعلام مرگش تنها به ذکر یک جمله اکتفا شده است:
از کار افتادن ریه و خفگی در اثر مسمومیت دارویی.





بازداشت حسین سرشومی از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در اصفهان

جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی _ حسین سرشومی از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب اصفهان طی روزهای گذشته بازداشت گردیده است . از علت و محل بازداشت وی تا این لحظه اطلاع دقیقی در دست نمی باشد.
این فعال دانشجویی پیشتر سه بار دیگر بازداشت شده است که از آنجمله می توان به بازداشت تابستان 1387 اشاره کرد که ایشان مدت ۱۲ روز را در بند «ا.ط» بازداشتگاه امنیتی حفاظت اطلاعات واقع در زندان مرکزی اصفهان (دستگرد) به سر برده بودند و پس از آن با تودیع وثیقه آزاد شده و در ادامه این فعال دانشجویی در تاریخ 10 اسفند 1387 پس از احضار تلفنی به دادگاه انقلاب اصفهان بازداشت گردیده بودند .
بر اساس گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی در بازداشت 10 اسفند 87 قاضی یوسفی علت بازداشت مجدد این دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب را اتهاماتی دانسته است که با پرونده ی دو دانشجوی بازداشتی دیگر در اصفهان یعنی علیرضا داوودی ( مرگ مشکوک در 7 مرداد 1388 ) و بهمن خدادادی مشترک بوده اند ، بر اساس این اطلاعات اینگونه به نظر می رسد دلیل بازداشت حسین سرشومی و چند تن دیگر از فعالین و دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در روزها و ماه های اخیر در اصفهان همچون بهزاد باقری و بهمن خدادادی مرتبط با مرگ مشکوک این دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب و نزدیک شدن به سالگرد جانباختن علیرضا داوودی سخنگوی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب دانشگاه اصفهان است .

علیرضا داوودی در تاریخ 7 مرداد 1388 مدتی پس از آزادی از زندان و بعد از بستری شدن در بیمارستان خورشید اصفهان به طرز مشکوکی در گذشت .

گفتگو با جلال حسینی در باره انجمن دفاع از کارگران اخراجی سقز

در اردیبهشت ماه سال جاری و در ذیل قطعنامه تشکل های کارگری به مناسبت اول ماه مه 89، تشکلی به نام " انجمن دفاع از کارگران اخراجی سقز و حومه " توجه کارگران و فعالین کارگری را به خود جلب کرد. ما برای آشنایی بیشتر کارگران با این انجمن، تصمیم گرفتیم که در باره اهداف، برنامه ها و چگونگی شکل گیری این تشکل با یکی از اعضای آن گفتگویی داشته باشیم. بر این اساس سئوال هایی را در این رابطه با جلال حسینی یکی از اعضای فعال انجمن دفاع از کارگران اخراجی سقز و حومه در میان گذاشتیم که متن کامل این مصاحبه تقدیم شما خوانندگان می گردد. امیدواریم مورد استفاده دوستان کارگر قرار بگیرد.

( سایت کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری )

س: جلال حسینی با سلام و تشکر از شما که پاسخ گوی پرسش های ما شدید. اولین سئوال ما این است که شما و دیگر دوستان در انجمن دفاع از کارگران اخراجی سقز بر اساس چه تشخیص و اهدافی، اقدام به ایجاد این تشکل کردید؟ لطفا" روند شکل گیری تا اعلام موجودیت این تشکل را برای ما شرح دهید و بفرمایید چه اقداماتی برای ثبت آن انجام داده اید؟
ج: با سلام به شما و خوانندگان سایت و آرزوی موفقیت هر چه بیشتر برای کارگران و با سپاس و قدردانی از همه کسانی که در راه از بین بردن استثمار و برای داشتن زندگی انسانی برای دیگر هم نوعان خود، در تلاشند.
ابتدا باید بگویم به نظر من طبقه کارگر برای رسیدن به خواسته ها و مطالبات خود ضروری است که از همه ابزارهای لازم استفاده کند. در این راستا، فعالیت کارگری تعطیل بردار نیست و ما باید همواره به عنوان وظیفه، در این راه قدم برداریم. فکر و ایده اولیه این تشکل مدت های زیادی بود که در بین کارگران و فعالین کارگری شهر سقز وجود داشت. علاوه بر این، اعضای فعال انجمن پیش از این، اگر چه به صورت انفرادی و پراکنده، اما همیشه در تکاپوی دفاع از حقوق پایمال شده کارگران از جمله کارگران اخراجی بودند. آنها بارها برای احقاق حقوق از دست رفته کارگران به عنوان نماینده در جلسات اداره کار شرکت می کردند و از شیوه های مختلف از جمله شرکت در هیئت تشخیص، هیئت حل اختلاف، مشاوره با کارگران جهت آموزش آنها و یا به صورت لایحه دفاعی کارگران اخراجی را تحت پوشش قرار می دادند.
با تداوم روند آمار اخراج ها و افزایش مراجع کنندگان به ما، در سال 1383 جمعی از کارگران اخراجی و فعالین کارگری تصمیم گرفتند که کمیته ای ایجاد کنند تا از این طریق بتوانند هر چه فعال تر به طبقه خود خدمت کنند. بر این اساس " کمیته حمایت از کارگران بیکار و اخراجی " تشکیل شد. این تشکل بر مبنای یک تحلیل مشخص از یک واقعیت عینی، یعنی اوضاعی که در شهر سقز داشتیم، تشکیل شد. با ایجاد این کمیته و فعالیت در زمینه مشکلات متعدد کارگران، تعداد مراجعین نیز افزایش یافت. اعضای این کمیته با تلاش شبانه روزی خود از هر نظر کارگران را تحت پوشش قرار می دادند و فعالانه برای احقاق حقوق کارگران مبارزه می کردند. اما از آنجا که کارگران بیکار با مشکلات اقتصادی روبرو بودند و کمیته هم فاقد بنیه مالی و صندوق بیکاری بود، قادر به کمک به کارگران بیکار نبود.
فعالین کارگری سقز در این رابطه، جلسات زیادی را تشکیل دادند، تا اینکه در سال 1385 مصوب شد که کمیته به " انجمن دفاع از کارگران اخراجی سقز و حومه " تغییر نام پیدا کند. در اولین اقدام 50 نفر از کارگران اخراجی طوماری را امضا کردند و آقایان بختیار معروفی، خالد رحمان پور و عباس فرج زاده را به عنوان هیئت موسس انتخاب کرده و در تاریخ 1/12/85 از اداره کار و امور اجتماعی درخواست ثبت انجمن را کردند.
اما متاسفانه بعد از گذشت 21 ماه از تقاضای ما، در تاریخ 21/8/87 برابر نامه شماره 5332 از طرف رئیس وقت اداره کار سقز به در خواست هیئت موسس جواب رد داده شد. اما با وجود پاسخ منفی اداره کار برای ثبت، این انجمن هم چنان به کار و فعالیت خود در زمینه پیگیری مشکلات کارگران اخراجی ادامه می دهد و در انتظار ثبت آن نمانده است.

س: همان طور که از نام این تشکل پیداست هدفش دفاع از کارگران اخراجی است. شما از بدو تاسیس تا کنون چه اقداماتی در این راستا ( یعنی حمایت از کارگرانی که به هر دلیل از کار اخراج می شوند ) انجام داده و تا چه حد در این امر به موفقیت رسیده اید؟ با ذکر مواردی، این موضوع را بیشتر توضیح دهید.
ج: در منطقه ای که ما زندگی می کنیم، تبعیض طبقاتی به مراتب حاد تر از دیگر مناطق است و در چنین شرایطی، زمینه ی بیشتری برای پایمال کردن حقوق کارگران از سوی کارفرمایان فراهم است. برای مثال می توان به قراردادهای سفید امضا، تسویه حساب های بدون تاریخ و اخذ امضای اجباری از کارگر اشاره نمود و چون کارفرما می تواند با امکاناتی که در اختیار دارد برای خود وکیل اختیار کند، از این اسناد واهی و جعلی علیه کارگر استفاده می نماید. از سوی دیگر هیئت های رسیدگی دارای ماهیت سه جانبه هستند و حمایت از کارفرما در این هیئت ها به وضوح دیده شده و کارگران از طرح دعوی در این هیئت ها نگران هستند، چرا که از یک طرف نماینده دولت و از طرف دیگر نماینده کارفرما حضور دارند که دولت خود کارفرمای بزرگ می باشد.
هم چنان که گفته شد هر روز تعداد بیشماری در این هیئت ها از کار اخراج می شوند و این کارگران برای رسیدن به مطالبات خود به انجمن ما مراجعه می نمایند. تاکنون انجمن دفاع، نمایندگی بالغ بر 50 پرونده جمعی و انفرادی را به عهده گرفته است و در جلسات رسیدگی حضور فعال داشته است. از جمله کارگران کارخانه صنعتی، کارگران خباز، کارگران بقال، کارگران خیاط، کارگران راه سازی، کارگران مرغ داری، کارگران مخابرات، کارگران تربیت بدنی، منشی دکترها و...؛ در حال حاضر نیز تعداد 8 پرونده در دست اقدام دارد. برای آشنایی خوانندگان شما به چند مورد مشخص دیگر اشاره می کنم:
1- در سال 1385 تعداد 19 نفر از کارگران " کارخانه آرد آدمی - آزادی " از کار اخراج شدند که با دفاعیات آقای محمود صالحی در هیئت های رسیدگی اداره کار، حکم بازگشت به کار اولیه را گرفتند.
2- سال 1385 در یکی از روستا های حومه سقز یک کارگر چوپان به علت نزدیک بودن به حیوانات دچار تب مالت شد و به همین دلیل، توان انجام کار را نداشت و از طرف اهالی روستا از کار اخراج شده بود. او به انجمن مراجعه نمود و وکالت این پرونده به من واگذار شد که با تلاش زیاد وهمکاری دوستان، فرد مذکور را به پزشک معالج معرفی کردیم و برای احقاق حقوق او اقدام به طرح دعوی در اداره کار نمودیم. در نتیجه تلاش های انجمن، موفق به معالجه ودریافت حقوق معوقه او شدیم.
3- سال 1387 تعداد 21 نفر از کارگران کارخانه آرد از کار اخراج شدند که انجمن مسئولیت رسیدگی به این پرونده را به من واگذار کرد و در زمان کوتاهی موفق به دریافت مطالبات و بازگشت به کار اولیه همه کارگران شدیم.
4- سال 1384 تعداد 5 نفر از کارگران کارخانه قند میلاد نور واقع در شهر بانه از انجمن درخواست وکالت نموده بودند. این پرونده ها به آقای محمد عبدی پور تحویل گردید که او توانست کلیه ی مطالبات آنها را از کارفرمای کارخانه وصول کند.

س: آیا تشکل شما علاوه بر شهر سقز، در شهرهای دیگر پرونده کارگران اخراجی را پذیرفته است؟
ج: بله، ما علاوه بر شهر سقز و حومه، درشهرهای بانه، بوکان، مهاباد به صورت حضوری در جلسات هیئت های اداره کار به نمایندگی از طرف کارگران اخراجی شرکت کرده ایم. علاوه بر این از طریق تلفن یا فاکس، این انجمن به تعدادی از کارگران شهرهای مریوان، کامیاران، کرمانشاه، ساوه، اصفهان و تهران مشاوره یا لایحه خدمات ارائه داده است.

س: با توجه به این که کارگران زیادی، به دلیل آشنا نبودن به حقوق اولیه خود و عدم شناخت قوانین کار، همواره توسط صاحبان سرمایه حقوق شان پایمال می شود، سئوال دیگر ما این است که اگر کارگر توسط کارفرما اخراج شد، در دفاع از حق خود، یعنی بازگشت به کار، باید چه اقداماتی انجام دهد تا بتواند به حقوق خود دست یابد؟
ج: دلیل آشنا نبودن کارگر به حقوق اولیه خود، ناشی از ناآگاهی یا بی اهمیتی کارگر به وضعیت خود نیست، بلکه ناشی از عدم وجود امکانات و ابزار لازم برای ترویج فرهنگ طبقاتی است که کارگر آن را در اختیار ندارد. بطور مشخص باید بگویم که کارگر حق ایجاد تشکل خود را ندارد و به محض اینکه یک تشکل بدون اجازه دولت و کارفرما ایجاد شود، هر کجای ایران باشد مورد تعرض قرار می گیرد و آن تشکل را به هر شکلی که باشد از بین می برند. دلیل دیگر این است که کارگر توانی مالی برای اختیار نمودن وکیل را ندارد و به همین دلیل حقوقش پایمال می شود.
درپاسخ به سئوال شما باید بگویم در صورتی که کارگری از کار اخراج شود، باید ابتدا به طرح و تنظیم داد خواست و تسلیم آن به اداره کار شهر مربوطه، اقدام نماید. با این اقدام، شکایت و خواسته های او در جریان رسیدگی قرار می گیرد. مراحل رسیدگی از هیئت سازش شروع می شود و چنان چه در هیئت سازش کارگر و کارفرما به توافق نرسند، پرونده به هیئت تشخیص ارجاع می گردد. هیئت تشخیص، با توجه به شرح خواسته های کارگر اخراجی و اظهارات طرفین در جلسه رسیدگی، اقدام به صدور رای می نماید. آرای هیئت تشخیص برای طرفین قابل اعتراض است و اگر در وقت مقرر یکی از طرفین به رای صادره اعتراض نماید، پرونده به هیئت حل اختلاف ارجاع می گردد. تصمیم و رای این هیئت، قطعی و لازم الاجرا می باشد، اما هر کدام از طرفین که به این حکم اعتراض داشته باشند، می توانند به دیوان عدالت اداری شکایت کنند.
نکته مهم دیگر اینکه تنظیم دادخواست و نحوه دفاعیات در مراحل رسیدگی، مستلزم آگاهی و آشنایی با قوانین کار است و من اعتقاد دارم که این موارد را باید به همه کارگران آموزش داد. حتی در صورت امکان، از طریق تشکیل کلاس های آموزشی و در اختیار قراردادن ابزار و امکانات لازم، کارگران را باید با حقوق خود آشنا کرد تا آنها در روند دادرسی با مشکلات کمتری مواجه شوند.

س: اگر کارگر قصد داشت برای رسیدن به خواسته های خود به تشکل شما مراجعه و تقاضای راهنمایی یا قبول وکالت داشت، باید از چه طریقی با شما تماس بگیرد؟ آیا در قبال کارهایی که برای کارگر انجام می دهید، مبلغی نیز از آنها دریافت می کنید؟
ج: پیش از هر چیز به این نکته لازم است اشاره کنم که ما به این اصل باور داریم که فعالین کارگری برای اینکه بتوانند شرایط و مصائب کارگران را بیشتر درک کنند، باید از بدنه طبقه کارگر باشند. این امر در مورد فعالین انجمن صدق می کند و ما همواره در محل کار وزیست آنها حضور داریم. علاوه بر این آدرس و شماره تماس مشاورین انجمن بارها از طریق سایت کمیته هماهنگی و یا از طریق رسانه ها ی دیگر پخش شد ه است.
در پاسخ بخش دیگر سئوال شما باید بگویم که اعضای انجمن، از کارگران اخراجی و یا هر کسی که برای حل مشکلات خود، به ما مراجعه می نماید، هیچ گونه وجهی دریافت نمی کند. تمام خدماتی که توسط اعضای این انجمن در دفاع از پیگیری مشکلات کارگران انجام می شود، رایگان است.
در ضمن کارگران در هر نقطه ایران، برای حل مسائل حقوقی خود و تماس با مشاورین " انجمن دفاع از کارگران اخراجی سقز و حومه " و " کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری "، می توانند با شماره های زیر تماس بگیرند:
( 08743291093-- 09188753487 جلال حسینی ) ( 08743236198-- 09188747104 محمود صالحی )
علاوه بر این، جهت رفاه حال کارگران و برای اینکه آنها بتوانند مشکلات خود را مکتوب در اختیار ما قرار دهند، شماره فاکس ما این است: ( 08743226577) این شماره از ساعت 8 الی 10 صبح فعال می باشد. هم چنین سایت کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری در اختیار دوستان کارگری است که بخواهند مسائل و نظرات خود را در این زمینه، با ما در میان بگذارند.

س: سئوال آخر ما در باره کارگران و فعالین کارگری در دیگر شهرهاست که تصمیم دارند چنین تشکل ها و یا مشابه آن را ایجاد کنند. شما چه توصیه هایی را برای آنها دارید؟
ج: به نظر من ایجاد این گونه تشکل ها، نه تنها کار سخت و بعیدی نیست، بلکه یکی از نیازهای حیاتی طبقه کارگر در این برهه از زمان می باشد. زیرا ما هر روزه شاهد اخراج ده ها کارگر هستیم که مربوط به یک محل و یا یک شهر نیستند و تمام کارگران اخراجی می تواند چنین تشکلی را ایجاد کنند. ما می دانیم که درقوانین موجود، کارگران اخراجی هیچ جایگاهی ندارند و کارگر بیکار شده، عملا" به حاشیه رانده می شود و در هیچ آمار و ارقامی به حساب نمی آید. به نظر من بی تفاوتی در مورد کارگران بیکار صدمه ی جبران ناپذیری به صفوف طبقه کارگر می زند.
ما کارگران بیکار و اخراجی، کارگران فصلی و کارگران مهاجر را بخشی از طبقه کارگر می دانیم و توصیه من به همه فعالین و پیشروان کارگری این است که در محل کار و زندگی خود نسبت به ایجاد این گونه تشکل ها اقدام نمایند. از این فرصت استفاده می کنم و از طرف انجمن دفاع از کارگران اخراجی سقز به همه دوستان کارگر در شهر های مختلف اعلام می کنم که ما آماده هر گونه راهنمایی و همکاری در ایجاد چنین تشکل هایی هستیم.

س: با تشکر از شما که در این مصاحبه شرکت کردید. در پایان اگر صحبت خاصی دارید، بفرمایید.
ج: من هم از شما کمال تشکر را دارم. از اینکه وقت خود را به گفتگو با من اختصاص دادید، متشکرم.
تاریخ تنظیم: 22/4/1389

برگزاری موفقیت آمیز تجمع 18 تیر مقابل سفارت در آنکارا

بیانیه شماره 4 کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه-
بالاخره با وجود همه ی فشارهای سنگین، تخریب های شدید صورت گرفته، اتهام و لجن پراکنی های سخیف و حتی تحریم درتجمع اعتراضی مقابل سفارت، این تجمع در سالگرد 18 تیر برابر با 09/07/2010 بصورت موفقیت آمیز و با حضور ده ها نفر از ایرانیان آزادیخواه و برابری طلب، فعالین سیاسی ترک، فعالین دانشجویی ترکیه و نمایندگان بسیاری از رسانه های معتبر برگزار شد.
در این تجمع که از ابتدای ساعت 4 برگزار شد تظاهرکنندگان با عکس های جانباختگان حوادث اخیر و کوی دانشگاه، دانشجویان زندانی و صحنه های اعدام و سنگسار در محل حاضر شدند، همچنین پلاکاردهایی با عناوین "مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ای، مرگ بر اصل ولایت فقیه، زندانی سیاسی آزاد باید گردد، مرگ بر احمدی نژاد، دانشگاه پادگان نیست، زنده باد آزادی و برابری، مجازات اعدام لغو باید گردد، نه به آپارتاید جنسیتی، حجاب اجباری ممنوع، ستم به زن موقوف، برعلیه فاشیسم متحد شویم" و ... در محل تظاهرات بالا برده شد.
از ساعت 3 عصر علی رغم حضور بسیار زیاد نیروهای امنیتی و گارد ویژه تعداد چشمگیری از تظاهرکنندگان در محل پارک قو در آنکارا تجمع کرده و با چیدن عکس های جنایات جمهوری اسلامی نمایشگاه برپا کرده و اقدام به آگاهی بخشی به عابران و مردم کرده و از آنان برای شرکت در تجمع دعوت کردند. سپس از ساعت 4 که طبق مجوز پلیس امنیت اجازه ی اعتراض در مقابل سفارت صادر شده بود، ایرانیان به همراه فعالین سیاسی چپ ترکیه که شعارهای فارسی را قبلا به خاطر سپرده بودند بصورت متشکل اقدام بسر دادن شعارهای زیر کردند: مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ای، مرگ بر اصل ولایت فقیه، زندانی سیاسی آزاد باید گردد، جمهوری اسلامی نابود باید گردد، سید علی پینوشه ایران شیلی نمیشه، توپ تانک کهریزک دیگر اثر ندارد، مرگ بر دیکتاتور، شکنجه جنایت مرگ بر این ولایت، همبستگی اتحاد برای سرنگونی، اسلامی ننگت باد ننگت باد، سنگسار اعدام شکنجه سلاح دشمن ماست، آزادی برابری شعار ملت ماست، این لانه ی جاسوسی تعطیل باید گردد، دیپلمات های جاسوس اخراج باید گردد و ... .
دقایقی از شروع مراسم نگذشته بود که مأموران سفارت اقدام به عکس برداری و فیلم برداری از بالای دیوار سفارت کردند که با فریادهای متشکل جاسوس بیا پایین و مزدور برو گمشو مواجه شدند و محل را ترک کردند، سپس ایرانیان بصورت هماهنگ سرود یار دبستانی را خواندند و پس از چند دقیقه دیگر که با سردادن شعارهای انقلابی گذشت، قطعنامه ی تجمع در 13 بند از طرف کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه خوانده شد. پس از پایان قطعنامه نیز حاضران به خواندن سرود آفتابکاران جنگل ( سر اومد زمستون ) پرداختند و در نهایت نیز تجمع با ادامه ی شعارهای انقلابی علیه جمهوری اسلامی به پایان رسید.در تمام مدت برگزاری تجمع مزدوران جمهوری اسلامی تلاش در ارعاب جمعییت حاضر داشتند که بوسیله ی شعارهای کوبنده ی مردم خود مرعوب شدند.
کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه ضمن فراخوان به ایرانیان حاضر در ترکیه برای متشکل شدن زیر پرچم آزادیخواهی در کایت اعلام میدارد که ابتدای راه دشواری است که همه ی ما انتخاب کرده ایم و در آینده نیز با قدرت به برگزاری تجمعات و فعالیت های خود ادامه خواهیم داد.
" کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه "
( کایت )
09/07/2010

حضور نیروهای مخالف حکومت فاشیستی با پلاکاردی که شعار بر علیه فاشیسم متحد شویم روی آن نوشته شده است
شعارها از پشت تریبون خوانده می شود
نیروهای امنیتی و پلیس ترکیه در مقابل تظاهر کننده های ایرانی در آنکارا


امیر محسن محمدی با عکس هایی از رفقای زندانی اش از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب


تعدادی از اساتید دانشگاه آنکارا که در میان شرکت کننده ها بودند

بیانیه مشترک4 سازمان و گروه دانشجویی و جوانان






11 سال از واقعه ای می گذرد که دانشجویان به درستی بدان نام «16آذری دیگر» داده بودند.

حادثه 18 تیرماه ، درست دو دهه پس از استقرار استبداد سرمایه داری اسلامی، نخستین ضربه سنگینی بود که بر فرق حاکمیت اسلامی فرود آمد و طبق سنت، دانشجویان پیشتاز این جدال خونین بودند و هزینه های گزافی نیز بابت آن متحمل شدند. اما گستره این نبرد خونین، از محدوده دانشگاه ها فرا تر رفت و به دیگر نقاط و شهرهای دیگر نیز گسترش یافت و مردم خارج از محدوده دانشگاه ها و خوابگاه های دانشجویی را نیز درگیر اعتراضات کرد.

18تیرماه 78، گرچه در کمتر از 2سال از به قدرت رسیدن خاتمی رئیس جمهور اصلاح طلبان به وقوع پیوست، اما دقیقا نقطه شروعی برای سرخوردگی عمومی از اصلاح طلبان و امکان وقوع جزئی ترین رفرم ها توسط ایشان و در چارچوب های حاکمیت سرمایه داری اسلامی بود، به ویزه این که کم تر از یک سال از وقوع قتل های زنجیره ای گذشته بود.

اعتراضات رادیکال مقطع 18تیر 78 بیش از چند روز به درازا نکشید و به یاری خود اصلاح طلبان و بازوهای اجرایی آن ها در دانشگاه ها که دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی بود به انحراف کشیده شد و خاموش گردید تا برای همه روشن شود که مرزهای محافظه کاران و اصلاح طلبان در این کشور تا چه حد مخدوش است و بر اساس ضرورت های حاکم بر منافع مشترک ایشان، چرا جماعت اصلاح طلب و دیگر ایادی درون یا بیرون از حاکمیت ایشان، نمی توانند سردمداران خواست آزادی و برابری باشند.


تظاهرات درمقابل پلي تكنيك

تهران – 17تير – ساعت 19 – در مقابل دانشگاه پلي تكنيك درحدود 150 نفر از مردم و دانشجويان ، با شعار مرگ بر ديكتاتور مزدوران انتظامي و لباس شخصي حاضر در صحنه را هو كرده و به آنها هجوم بردند و مزدوران نيز بطرف ديگر خيابان فرار كردند.

يورش مزدوران حكومتي به ميدان فردوسي ازساعت 3بعد ازظهر

به گزارش خبرنگار آژانس ايران خبـــر درميدان فردوسي از ساعت 3 بعد از ظهر ضلع جنوب غربي مملو از ماشينهاي ون و يك اتوبوس نظامي و در ضلع شمال غربي تعداد زيادي از موتورسوار هاي ضد شورش شد. درحال حاضرنيروهاي امنيتي مشغول گشت زني هستند .

درگيري در داخل دانشگاه تهران

تهران – 17 تير -  امروز در داخل دانشگاه تهران جلوي كتابخانه مركزي درگيري هاي پراكنده بين دانشجويان و نيروهاي حراست و اطلاعات بود و عده اي هم زخمي شدند ولي خبرش به بيرون درز نكرده است .

از کارگران اعتصابی سندیکای برقکاران مکزیک دفاع کنیم!

نهادهای همبستگی با جنبش کارگری درایران- خارج کشور
جولای 2010
به رفقاى كارگر اعتصابى سنديكاى برقكاران مكزيك
اعتصاب غذاى نزديك به دو ماهه شما براى بازپس گرفتن، حقوقى كه طى سال ها بدست آورده ايد و به تازگى توسط دولت مكزيك به غارت رفته است را ارج مى گذاريم و دستتان را به گرمى مى فشاريم.
در اكتبر سال گذشته، رئيس جمهور مكزيك، شركت ملى برق و نيروى مركزى مكزيك را منحل كرده و در ادامه سياست هاى بانك جهانى در جهت خصوصى سازى شركت هاى ملى، اقدام كرد كه اخراج وسيعى از كارگران را درپى داشت. اين عمل كه براى چپاول هرچه بيشتر سرمايه ها ودر جهت پس گرفتن دست آوردهاى معيشتى مردم مكزيك در طى يك قرن گذشته صورت گرفت، مورد اعتراض همگانى مردم مكزيك و بوىژه كارگران و زحمتكشان اين كشور شد.
سنديكاى كارگران برقكار مكزيك نزديك به يك قرن سابقه دارد و اولين رهبر آن، يك سال پس تاسيس به قتل رسيد. در تمام سال هاى فعاليت، كارگران براى بدست اوردن حداقل حقوق خود، از جمله قراردادهاى دست جمعى، بيمه پزشكى، افزايش حقوق و امنيت شغلى و بسيارى موارد ديگر، قاطعانه و پيگيرانه مبارزه كرده اند.
از 25 آوريل امسال، كارگران عضو سنديكاى برقكاران مكزيك در كنار روش هاى متعدد مبارزاتى خود، دست به اعتصاب غذا در ميدان مركزى شهر مكزيكو سيتى زدند كه تا به امروز ادامه دارد. صدها كارگر زن و مرد، هر روزه در اين ميدان حضور مى يابند و همبستگى خود را با كارگران اعتصابى نشان مى دهند.
دفاع از كارگران برقكار مكزيك، دفاع از مبارزات جنبش جهانى كارگران براى دست آوردهاى به حق شان است. دفاع از برقكاران اعتصابى اين سنديكا، دفاع از سنديكاى شركت واحد، سنديكاى هفت تپه و همه كارگران و مبارزين دربند است. ما در کنار تمامی كارگرانى كه در مكزيك، ايران و در هر جاى اين دنياى وارونه، براى جهانى دیگر، عاری از ستم واستثمار، فقر، بیکاری و بیخانمانی مبارزه میکنند، هستیم.
نهادهاى همبستگى با كارگران ايران، حمايت خود را از مبارزات رفقاى كارگر برقكار مكزيك اعلام مى دارد و در همبستگى با مبارزات كارگران مكزيك عليه دولت سرمايه دارى اين كشور، و سياست هاى نٸو ليبرالى آن، همگان را فرامى خواند.
نهادهای همبستگی با جنبش کارگری درایران- خارج کشور
جولای 2010
ـ كميته همبستگى با جنبش كارگرى ايران- استراليا proletarianunite@gmail.com
- کمیته دفاع از کارگران ایران – نروژ cdkargari@gmail.com
- همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران – فرانسه sstiran@yahoo.fr
- کانون همبستگی با کارگران ایران – فرانکفورت و حومه kanoonhf_2007@yahoo.de
- کانون همبستگی با جنبش کارگری ایران – هانوفر kanon.hannover@yahoo.de
- کمیته همبستگی کارگران ایران و سوئد isask@comhem.se
- کانون همبستگی با کارگران ایران – گوتنبرگ kanounhambastegi@gmail.com
- انجمن کارگری جمال چراغ ویسی info@ijcwa.com
- شبکه همبستگی کارگری iranwsn@fastmail.fm
- اتحاد چپ ایرانیان واشنگتن leftalliance@yahoo.com
- کمیته حمایت از کارگران ایران تورنتو کانادا toronto_committee@yahoo.ca

سارا خادمی از ادامه تحصیل محروم شد

خبرگزاری هرانا : سارا خادمی از فعالین دانشجویی طیف چپ دانشگاه مازندران، از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم شد. به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، این دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشگاه مازندران در آخرین روز مهلت انتخاب رشته، طی تماسی تلفنی به اطلاعات سازمان سنجش احضار شد و بعد از بازجویی طولانی که از سوی اطلاعات سازمان از او به عمل آمد، وی را مردود گزینشی عنوان کردند. سارا خادمی از جمله فعالان دانشجویی بود که در جریان بازداشت های گسترده ی دانشجویان طیف چپ در آذرماه سال ۸۶ دستگیر و روانه بازداشتگاه اطلاعات شد و پس از آن دوبار به دادگاه انقلاب احضار شد.


چپ دانشجویی، پای در گذشته و نگاهی به آینده

در پاسخ به برخی نکات در مصاحبه اخیر عابد توانچه با دانشجونیوز
پریسا نصرآبادی
دانشجو نیوز مصاحبه ای را با عابد توانچه انجام داده است با عنوان "دانشجویان چپ گرا و جنبش سبز" که اتفاقا آن بخش هایی از مصاحبه که مشخصا به موضوع مورد بحث پرداخته است و به ویژه به عملکرد چپ در یک سال اخیر و در قبال خیزش توده ای نظر دارد در مجموع حاوی نکات درست و قابل تاملی است. اما آن چه که بهانه نوشتن این یادداشت گردید، برخی نکات و اشاراتی است که از جانب عابد در این مصاحبه بیان شده که اولا تدقیق نشده و ثانیا بخش هایی از واقعیت را جا می اندازد یا به نظر می رسد که به گونه ای دیگر بازنمایی می کند. از این رو تصمیم گرفتم به عنوان یکی از اولین فعالین چپ در دانشگاه از سال 80 تا 88 برخی نکات را یادآوری کنم و با عابد و دیگر خوانندگان این مصاحبه در میان بگذارم. گرچه ضرورتی وجود دارد برای پرداختن مفصل به آنچه بر چپ دانشجویی طی این 8 سال رفته است، اما این یادداشت کوتاه مجال آن را ندارد و بنابراین تنها به ذکر برخی موارد که در مصاحبه عابد قابل بحث و طرح است می پردازم.
عابد تاریخ فوق العاده مختصری را از رشد و گسترش چپ در دانشگاه از سال های 79 و به ویژه 81 به بعد ارائه می کند و با یک توضیح یک خطی از مجموعه عملکرد دانشجویان چپ در تهران و شهرستان ها و فعالیت آن ها از انتشار بيانيه و نشريه گرفته تا برگزاری جلسات سخنرانی و نمايشگاه کتب چپ و ... نام می برد و شاید چون این مصاحبه اساسا محل چنین بحث و توضیحاتی نبوده باشد، خیلی سریع بحث را به سال 85 می رساند. مقطعی که در آن تقریبا نیروهای چپ در دانشگاه ها متعّین ترین شکل خود را پیدا کرده بودند، خط و خطوط سیاسی، گرایشات و اشتراکات و تمایزات بیش از پیش روشن گردیده بود و در واقع هریک از گروه ها و محافل به نوعی ما به ازای سیاسی بخشی از چپ ایران گشته بودند. در واقع در سال 85 نیروهای چپ در دانشگاه در دو جبهه اصلی چپ رادیکال (مشتمل بر نیروهایی که حول دو شعار اصلی علیه اصلاح طلبی داخل و هرگونه دخالت خارجی گردآمده بودند) و چپ دموکرات (شامل گرایشات مختلف چپ نو و گرایشاتی که به نوعی از خطوط قرمز چپ رادیکال خارج بودند) متحد شدند و عابد در واقع بر روی این تاریخ مشخص از دوران فعالیت چپ در دانشگاه تمرکز می کند و در بخشی از مصاحبه اش چنین می گوید :
"در عرصه سياسی حرکت چپ در دانشگاه مديون انجمنها و تحکيم بود. هسته ی اول سوسياليستهای دانشگاه در دور جديد فعاليت سياسی _بعد از دو دهه_ کسانی بودند که به عنوان تنها تشکل موجود در دانشگاه وارد انجمنها و تحکيم شده بودند. واقعيت اين است که ما يکديگر را در جلسات بين دانشگاهی انجمنها و تحکيم پيدا کرديم. يک هسته ی اوليه شش نفره تشکيل شد و رسما و به طور هدفدار با انتشار بيانيه هسته ای "موسوم به بيانيه شش نفر" اعلام آغاز يک حرکت گروهی کردند."
این پاراگراف از مصاحبه عابد خود از سه منظر قابل بررسی است که تلاش می کنم خیلی مختصر آن را بیان کنم..
ابتدا عابد حرکت چپ در دانشگاه در عرصه سیاسی را مدیون انجمن ها و دفتر تحکیم وحدت اعلام می کند! آیا واقعا چنین بود!؟ اگر این ادعا را بپذیریم باید این مساله روشن نماییم که چپ در فاصله 81-85 در کدام عرصه در دانشگاه فعال بود؟! آیا منظور عابد این است که با ورود عده ای از فعالین انجمن های اسلامی و چهره های دفتر تحکیم وحدت به جرگه چپ دانشجویی که تقریبا در سال 85 اتفاق افتاد، در واقع چپ در دانشگاه هویت سیاسی مشخصی پیدا کرد؟! و یا چپ تا آن زمان به مجموعه ای از فعالیت های هنری و فرهنگی اشتغال داشت و با ورود این افراد پا به عرصه سیاست و دخالتگری سیاسی در دانشگاه نهاد؟! آیا این ادعا با این واقعیت تاریخی تناقض ندارد که کوچکترین جریانات فکری، فرهنگی و حتی هنری که تا کنون با اسم و رسم و مواضع مشخص و علنی چپ چه در دانشگاه و چه در بیرون از آن حیات داشته اند نمی توانسته اند سیاسی نباشند و اگر چنین نباشد این اساسا با ذات چپ فرض کردن این جریانات در تناقض آشکار است!
نیم نگاهی به عقب خلاف همه این گزاره ها را به ما می گوید. چپ دانشجویی بر مبنای یک ضرورت عینی یعنی شکست پروژه اصلاح طلبی و سرخوردگی بخش زیادی از جوانانی که در اوایل دهه هشتاد پا به دانشگاه ها نهاده بودند از این مشی سیاسی و در جهت جستجوی خط سیاسی رادیکالی که وضعیت موجود را با تمام اجزایش به چالش می گیرد، پا به عرصه نهاد. این دانشجویان، همان طور که عابد نیز اشاره کرده است، از طریق زنجیره نشریات دانشجویی چپ که روز به روز بر حلقه های آن افزوده می شد، از طریق جلسات مطالعاتی، برگزاری جلسات و سخنرانی ها، بیانیه ها و تجمعات و... به تدریج نضج گرفت و در برابر جزئی ترین مسائل و حوادث تاریخی و روز ایران، منطقه و جهان، موضع و بحث داشت. سیاسی ترین فعالیت های ممکن در دانشگاه و رویکرد چپ در پاسخگویی به مسائل سیاسی و مواجهه با جنبش های اجتماعی و اتفاقات درون دانشگاه کم و بیش توسط فعالین چپ دانشجویی صورت می پذیرفت و اتفاقا به هیچ وجه انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت کوچکترین دخالت تشکیلاتی در این روند و عملکرد فعالین چپ دانشجویی و گروه ها و محافل آن ها نداشتند. بگذریم از این که برخی از فعالین چپ دانشجویی با وجهه یک مارکسیست وارد انجمن های اسلامی می شدند تا از برخی امکانات و موقعیت ها در ظرف انجمن های اسلامی به نفع پیش بردن فعالیت های چپ دانشجویی بهره ببرند، اما اساسا این رویکرد چپ در دانشگاه بود که انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت، عملا بازوهای اجرایی اصلاح طلبان در دانشگاه هستند و ابدا ظرف مناسبی (به ویژه از منظر پرنسیپ های چپ) برای فعالیت تشکیلاتی نیروهای چپ در دانشگاه نیستند، و دقیقا از همین منظر تلاش برای ایجاد کانون های دانشجویی، ورود به شوراهای صنفی و استفاده از تشکل های آلترناتیوی نظیر جامعه فرهنگی در دانشگاه تهران، بیشتر مورد رغبت و تشویق قرار می گرفت.
بر خلاف گفته عابد، هسته اولیه چپ در دانشگاه که کاملا با هویت سوسیالیست و مارکسیست اعلام حضور و موجودیت نمودند به هیچ وجه در انجمن های اسلامی متشکل نشدند! و به هیچ وجه ضرورتی برای استفاده از انجمن های اسلامی به عنوان تنها تشکل موجود برای فعالیت سیاسی و دانشجویی قائل نبودند! بسیاری از رفقای ما حتی یک بار هم در طول دوران تحصیل و فعالیتشان در دانشگاه پا به انجمن های اسلامی دانشکده های خود نگذاشتند و برای این کار دلایل بی شماری داشتند و مجموعه این رفتارها، حاکی از آن است که اتفاقا هسته اولیه سوسیالیست ها و مارکسیست های دانشگاه، بر خلاف نسلی از سال بالایی ها که هنوز وحشت دهه 60 و سنگینی فضای دانشگاه در دهه هفتاد بر روحشان سنگینی می کرد، روحیه متفاوت تری داشتند که عملکردشان را از قضا بر اساس ایجاد تمایز با انجمن های اسلامی تنظیم می کرد!
با رشد چپ در دانشگاه ها و به ویژه برگزاری مراسم های 16 آذری که چپ را به عنوان یک نیروی سیاسی جدی در دانشگاه های تثبیت کرد، در سال 85، برخی چهره های و فعالین انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت به چپ اشتیاقی نشان دادند و به زعم من به دلیل سازگاری که میان چشم انداز سیاسی ایشان، به عنوان نیروهایی رادیکال در انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت از یک سو و بخشی از جبهه چپ رادیکال و چهره های برجسته آن (که بعدها دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب را شکل دادند و از رهبران آن به حساب می آمدند) نزدیکی استراتژیکی میان این نیروها ایجاد گردید. به این اعتبار این فعالین که عابد بر آن ها تاکید می گذارد، اعضایی از انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت بودند که "مارکسیست" شده بودند و به نوعی از ایدئولوژی لیبرال-اصلاح طلبی گسست کرده بودند و ایدئولوژی جدیدی اما در همان ظرف قدیم را برگزیده بودند.
این جاست که به آن هسته 6 نفره و بیانیه مشهور مشترک میان 6 نفر از فعالین در سال 85 می رسیم که ظاهرا از نگاه عابد انتشار هدفدار آن مقطع مهمی برای اوج گرفتن چپ در دانشگاه محسوب می شود و به زعم من نیز مقطع مهمی است که سرآغاز نزول چپ می گردد. نه به لحاظ فحوا و محتوای بیانیه فی نفسه، که از منظر استراتژی که پُشت انتشار آن بود و تاکتیک ها و سبک کاری که متعاقبا بر این استراتژی مترتب گردید.
بالاتر نوشتم که نزدیکی این گروه از فعالین انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت با چپ رادیکال در مقطع سال 85، متناظر است با سیاست های بخشی از چپ رادیکال که توسط عده ای از رهبران و چهره های شاخص آن عملا مشی یکی از احزاب کذایی به اصطلاح چپ را برگزیده بودند که منطبق بود با آنچه منصور حکمت "سناریو سیاه" نامید بود. حقیقتا در آن مقطع تنها تحلیل این بخش از چپ این بود که حمله نظامی امریکا پس از عراق به ایران محتوم خواهد بود و این حزب تمام سیاست های خود را بر این مبنا و با چنین سودایی تنظیم نموده بود. تا جایی که حتی تصمیم این حزب بر آن بود که از پس از حمله نظامی امریکا، یکی از چهره های شاخص دفتر تحکیم وحدت را نیز به عنوان کاندیدای حزب خود در پارلمان معرفی نماید و نظیر سازمان مجاهدین خلق، دستور شعارنویسی روی دیوارها را به آن تعداد از سمپات های خود در چپ دانشجویی می دادند که همانطور که سابقا "زنده باد مسعود رجوی!" بر دیوار های شهر خودنمایی می کرده، لابد برای انتخابات ریاست جمهوری آتی پس از حمله نظامی امریکا، این بار "رای ما لیدر کبیر همان حزب نامبرده" خواهد بود!
"نه به جنگ" به عنوان یکی از شعارهای نوشته شده بر پلاکارد ها در تجمعات روز دانشجو نیز زاییده مستقیم این حزب و تبلیغ آن در دانشگاه ها بود. در حالی که بنا بر تحلیل بخش اعظمی از چپ اپوزسیون (به درستی چنان که گذر زمان نیز نشان داده است)، احتمال حمله خارجی و اعمال دکترین رژیم چنج از این مسیر، خیلی نا چیز بود، اما این حزب بدون تلاش برای ارائه یک تحلیل دقیق و همه جانبه و واقع نگرانه، بر مبنای آن چه که 11 سال قبل منصور حکمت (ژوئن 1995) تئوریزه کرده بود، مصرّانه از طریق نیروهایش در دانشگاه سناریو سیاه را تبلیغ می کرد و بر آن پا می فشرد و سعی می نمود این خطر را بیش از آن چه که واقعا در جریان است جدی و قریب الوقوع جلوه دهد و مصنوعا شرایط شبه انقلابی برای گشودن عرصه جهت دخالتگری حزب مربوطه ایجاد نماید، و چنان که منصور حکمت گفته است:
" ...مهم ترين جنبه عملى اين بحث ما نفس اعلام اين واقعيت است که ما اين احتمال را ميبينيم و خود را براى مقابله با آن آماده ميکنيم..... تا آنجا که به ساير نيروهاى اپوزيسيون برميگردد بنظر من ميشود و بايد کارى کرد که بخش هرچه وسيعترى از اين جريانات اولا علنا وجود اين مخاطره را به رسميت بشناسند و ثانيا رسما به حداقلى از اصول سياسى و عملى در راستاى اجتناب از سناريوى سياه و يا ختم آن متعهد شوند..."
(منصور حکمت/ سناريوى سياه، سناريوى سفيد/بحثى پيرامون روند اوضاع سياسى در ايران)
غافل از این که انقلاب و شرایط انقلابی مخلوق لیدرهای احزاب و زاییده اراده نیروهای سیاسی نیستند و زور زدن های سوبژکتیو بازیگران سیاسی تنها در انطباق با موجودیت عینی شرایط انقلابی موضوعیت پیدا می کند. (نکته جالب تر عملکرد متناقض این حزب ظرف 2-3 سال است که زمانی را به انقلاب سازی می کوشید و در بحبوحه تحرک عظیم سیاسی یک سال گذشته، نسخه این حزب پُشت کردن به میلیون ها مردم در خیابان بود و نشستن تا طبقه کارگر_ این دیریافته حزب مذکور_ از راه برسد!)
بنابراین کارکرد مشخص آن بیانیه و در آن مقطع زمانی کاملا روشن به نظر می رسد و عابد نیز طبعا منکر نمی شود که 4 نفر از امضا کنندگان آن بیانیه رسما از اعضای حزب مذکور و طبیعتا پیش برنده سیاست های آن به هردلیلی ( اشتراک در چشم انداز سیاسی یا تعلق خاطر تشکیلاتی یا ...) بوده اند و به همین دلیل به پروژه حکمتیسم که دستاوردی جز دور زدن آن سیاست طبقاتی که تاکتیک های خود را در نسبت با قدرت گیری طبقه کارگر، تشکل یابی و نقش آفرینی آن اتخاذ می کند، پیوسته بودند.
مجموعه آن چه که نوشته شد تنها با هدف روشن کردن و نقد موضع عابد در جملات فوق الذکر مصاحبه اش بود که به نظر من از یک سو نگاهی تقلیل گرایانه به عملکرد فعالین چپ در دانشگاه طی سال های 81-85 دارد و از سوی دیگر بزرگنمایی عملکرد فعالین انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت مارکسیست شده بدون توجه به سیاست گزاری های پُشت آن و سایه هایی که بر سر برخی عملکرد ها و روندها بوده است.
بدین ترتیب عابد شاید به دلیل ضیق فرصت یا نبودن مجال طرح، از مقطع مهم سال 85 برای چپ دانشگاه عبور می کند و در سال 86 فرود می آید و به ضریه 13 آذر می رسد و علل این ضربه را چنین فرموله می نماید:
"بعد از آن هم چپهای دانشگاه با آفتی به نام "وابستگی" مواجه شدند که يک دو قطبی خيالی را به چپ تحميل کرد. آن ماجرا هم به قيمت پناهندگی عده ای به خارج و خودفروشی عده ای ديگر – و البته سرخوردگی عده ای بزرگتر از اشتباه آنان، به پايان رسيد. اما "انفعال چپ دانشجويی" بعد از انحراف کودکانه ای که به وجود آمده بود و هزينه ی سنگين و بی دليلی بابت آن پرداخته شد، "همچنان ادامه دارد..."
شاید در این نقطه نیز عابد مرتکب همان خطای تحلیلی می شود که در به تصویر کشیدن بیانیه 6نفر و نسبت انجمن های اسلامی و تحکیم وحدتی ها با چپ دانشجویی بدان دچار شد. بگذارید این پاراگراف را از آخر به اول مرور کنیم که کمتر دچار مناقشه با متن شویم. این که چپ دانشجویی پس از ضربه در مجموع دچار انفعال شد و یا به روایت من دست به عقب نشینی زد امری قابل مشاهده و روشن بود، و این که هزینه سنگین و نا متناسب با دستاورها نیز برای برخی عملکردهای فی الواقع نا مربوط پرداخته شد، نیاز به توضیح زیادی ندارد و نیز این که این انفعال کماکان ادامه دارد نیز امری عینی است که به ویژه در یک سال اخیر این فقدان چپ در دانشگاه به طرز آزاردهنده ای برای فعالین دانشجویی و ناظرین بیرونی ملموس بوده و آه و حسرت های بسیاری را برای تغییر بسیاری از موازنه ها و معادلات در متن تحولات اخیر بر جای گذاشته است نیز امری کتمان کردنی نیست.
طبیعتا پس از سرکوب و ورود ضربه سنگین امنیتی بر هر جریانی، موجی از نا امیدی، سرخوردگی و تشکیک به بار می آید که به لحاظ ذهنی آن جریان را در یک دوره فترت و رکود قرار می دهد. هم چنین ریزش نیروها، چه به شکل ترک کشور، چه به صورت انفعال و ترک فعالیت و حتی به صورت وارونه شدن فعالیت برخی نیرو ها در جهت عکس فعالیت های گذشته شان نیز مسائلی هستند که وقوع آن ها طبیعی و بدیهی به نظر می رسد. بهترین فرمانده های دنیا هم تمام نبردهای خود را نبرده اند! رشد و گسترش چپ دانشجویی هم نشستن بر سر میز قمار و خطر کردن نبود که با شکستی در مسیر پیش روی آن همه چیز ناگهان محو شود. اتفاقا اگر همین امروز است که ما دست به قلم می بریم یا باب بحث هایی را در این عرصه باز می کنیم دقیقا به همین خاطر است که یک بار دیگر این مسیر منقطع نشود و یک نسل به نسل جدید تر تازه به میدان آمده تجربه ها و اندوخته های خود را خام یا فراوری شده انتقال بدهد، و این مساله بسیار مهمی است که در دو سال گذشته به طور جدی در دستور کار اکثر فعالین سایق چپ دانشجویی نبوده است.
اما در همین فاصله هم جوانه های زیادی از این سوی و آن سوی روییده اند که به ما یادآوری کرده اند که به ازای هر یک دانشجویی که خود را به این نحله سیاسی و فکری متعلق می داند یک سلول حیاتی در اندام چپ دانشجویی زنده است که می تواند بی شمار نظیر خود را بازتولید کند، اگر زمان امان بدهد! و دست کم این پرچم زمین نمانده و نخواهد ماند, علی رغم تمام دشواری ها، تمام تنگ نظری ها و تمام کارشکنی هایی که دشمنان در لباس دوست به آن مبادرت می ورزند.
تلخی این عبارت عابد گویا است که تا چه حد از سوخت شدن نیروی عظیمی از فعالین سابق چپ دانشجویی در پای استراتژی های منحط و ضد طبقاتی رسوخ کرده در چپ دانشجویی خشمگین است اما هم زمان این عابد یا عابد نوعی را محق نمی کند که مبلغ پایان تاریخ چپ دانشجویی باشد.
اما آن چه که عابد از آن به عنوان "آفت وابستگی" چپ دانشجویی اسم می برد.
عابد مهم ترین اشتباه بخشی از فعالین چپ دانشجویی را این بر می شمارد که به یک حزب سیاسی وابستگی پیدا کرده اند و این دلیل زمین خوردن چپ دانشجویی در این مقطع زمانی گشته است.
بزرگترین خطری که تحلیل در چنین سطحی به سرعت بدان گرفتار می شود و نتایج آن از دست عابد نیز لیز می خورد، این است که از موضع راست، مساله حزبیت زیر سوال می رود و از زاویه منافع دستگاه امنیتی- اطلاعاتی رژیم این یک پیروزی بی قید و شرط محسوب می شود. آیا از زاویه نگاه یک مارکسیست می توان به سبب استراتژی ها و سبک کار غلط یک حزب سیاسی که عیار چندانی ندارد، تحلیلی از ضربه به چپ دانشجویی ارائه نماییم که گویی بیش از رژیمی که 30 سال است شیره فعالین سیاسی چپ را مکیده، این احزاب خارج از کشور هستند که در چنین شکستی سهم و دست دارند؟ در این که هر فعال سیاسی (متناسب با جایگاه اش در هر جنبش و مسئولیت ها و وظایفش) می تواند هواداری و یا عضویت در یکی از احزاب را داشته باشد نمی توان لحظه ای شک کرد، در این که افراد در انتخاب های خود مختارند نیز بحثی نمی تواند باشد، و باید یادمان نرود که تمام احزاب چپ و راست در نیمچه دموکراسی های بورژوایی همگی شاخه های جوانان و دانشجویی دارند و اگر ما احزابمان در تبعیدند، و کمترین ارتباطی با آن ها سنگین ترین جرم ها به حساب می آید بدبختی ماست در پرتو یک رژیم دیکتاتوری، و به این بهانه که این ارتباط خطرساز است نمی توان به احزاب پشت کرد و کنار استبداد ایستاد و از آن زاویه نقد کرد. نقد اصلی آن جاست که این طیف احزاب و سازمان های رنگارنگ چپ، از منظر مارکسیست ها، هیچ یک آن حزب طبقاتی را نمایندگی نمی کنند که به پشتوانه توده عظیم کارگران تولد یافته است و تمام و کمال منافع طبقاتی کارگران را پیش می برد. همه آن ها با انحراف معیار های مختلف، کم یا بیش دچار انحرافات و ضعف های اساسی هستند که آنان را از جایگاه حزب طبقه کارگر پایین می آورد.
بنابراین بحث ما باید بر "چگونگی حزب" تمرکز نماید و نوع آن رابطه حزبی که برقرار می شود و نه "چرایی" آن. (عابد نیز در بخشی از مصاحبه اش بر لزوم تمرکز نيرو برای ايجاد چنين حزبی تاکید می کند، و می گوید «سوسياليست ها بايد با محوريت "اتحادِ نيروهای راديکال، هم استراتژی و هم تاکتيک" برای هدايت "روند تغييرات" به سمت "جامعه ی دموکراتيک" گام بر دارند»، که این خود به شدت بحث برانگیز است که اتحاد نیروهای رادیکال یعنی چه؟! مختصات و چارچوب های این اتحاد چیست؟ و این که بر خلاف نظر عابد، عرصه این جدال بیش از آن که فضای استاتیک کوهنوردی را مجسم کند، به یک بازی تیمی شبیه فوتبال شبیه است که حریف مقابل تو هم دینامیسم مختص به خودش را دارد و کاملا مقابل تو بازی می کند که مجال پراختن به آن در این یادداشت نیست).
هم چنین آیا این تقلیل گرایانه نیست که خطای فاحش بخشی از چپ دانشجویی در ارتباط گیری با احزاب آن سوی مرزها را دلیل این شکست و عقب نشینی ارزیابی کنیم و در واقع کل این اشتباهات را به یک خطای تاکتیکی تقلیل دهیم؟ که اگر صورت مساله را وارونه کنیم، چنین می شود که اگر مسائل امنیتی درست رعایت می شد، یا در تلفیق کار علنی و مخفی دقت و هشیاری بیشتری به خرج داده می شد، یا موازنه قوا با دقت بیشتری سنجیده می شد، این اتفاقات نمی افتاد و لااقل به این زودی و در گستره ای چنین وسیع محقق نمی شد؟! البته همه این موارد نیز در جای خود قابل تامل و طبعا رعایتشان ضروری بوده و در وقوع ضربه نیز موثر بوده اند، اما توقف در این سطح، عملا باعث می شود که چپ هرگز به لحاظ استراتژیک پالوده نشود و هیچ تلاشی هم برای این امر صورت نگیرد و در فضای مسمومی که همه به هم نان قرض می دهند و هرکسی دکان خودش را دارد تا کسی از بابتی نقد شود، این یعنی یک باتلاق که همگی دسته جمعی در آن فرو می رویم اگر کسانی نباشند که به شاخ و برگ های اطراف اشاره کنند.
یک نکته آخری را که مستقیما به تجربیات ما در چپ دانشجویی گره خورده را نیز به بحث های تا کنون نوشته اضافه می کنم و این یاداشت را به آخر می رسانم تا در مجالی دیگر به باز کردن برخی نکات و مباحثات بپردازیم.
عابد در بخشی از سخنان خود می گويد:
"فعالين چپ گرای جنبش دانشجويی در فضای روشنفکری سير می کردند. آنها هرگز نتوانستند با طبقات پايين جامعه ارتباط برقرار کنند. اگر کسی جز اين ادعا کرد من او را به مناظره دعوت می کنم و ريزترين آمار و اطلاعات را در اين زمينه بيان می کنم. عده ای نخواستند، عده ای ترسيدند، آن عده هم که می خواستند بلد نبودند اين کار را چگونه انجام دهند".
ابتدا باید منظور عابد را روشن نماییم. آیا عابد فعالین چپ گرای جنبش دانشجویی به مثابه افراد را مد نظر دارد؟ یا فعالین چپ گرا به اعتبار حضورشان در یک جنبش اجتماعی که این جا مورد بحث ما جنبش دانشجویی است؟ از فحوای متن بر می آید که فعالین چپ جنبش دانشجویی مد نظر عابد باشند و اگر چنین باشد، مستقیما این ایده عابد که فعالین چپ دانشجویی را مسئول برقراری ارتباط مستقیم با طبقات پایین جامعه می داند باید به چالش گرفته شود. این بحث عابد تا حد زیادی مکانیکی است و از ظرافت ها و ضرورت های حاکم بر نظام تقسیم کار در جنبش سوسیالیستی دور به نظر می رسد. این ایده حقیقتا نگارنده را به یاد ایده برخی رفقای شریف کمونیست اوایل انقلاب می اندازد که با دستورهای سازمانی دانشگاه ها را رها کردند و به کارگران در کارگاه ها و فابریک ها و دهقانان در مزارع و زمیان ها پیوستند تا رسالت طبقاتی شان را ایفا کنند.
عابد درست می گوید، چنین ارتباطی نبوده، شاید به درستی! اما این ابدا به معنی این نیست که کلیت چپ دانشجویی در فضایی روشنفکری سیر می کرده است. من از حضور بی واسطه و مستقیم فعالین چپ دانشجویی در جریان مبارزات سندیکای شرکت واحد، همراهی شان با کمیته های مشتمل بر فعالین کارگری (کمیته پیگیری و کمیته هماهنگی)، از تلاش های دانشجویان در ظرف ان.جی. او هایی که مستقیما در متن پایین ترین طبقات اجتماعی و در فجیع ترین محلات علیه کار کودک و برای بهبود بخشیدن به شرایط زیست آن ها در حد توان کار می کردند، از شرکت فعالانه در مراسم های اول ماه مه، شرکت در گل گشت های کارگری برای بررسی مسائل روز جنبش کارگری، از به راه انداختن صندوق های حمایت از کارگران زندانی، از تمام نوشته هایی که بر پیوند استراتژیک جنبش دانشجویی با جنبش کارگری صادقانه و به دور از ریاکاری های سکتاریستی می کوبیدند، از تمام این تجربیات دفاع می کنم و بر این عقیده هستم، که گرچه این فعالین ها اندک و ناچیز بود، اما در راستای یک استراتژی سوسیالیستی بود که اگر مجال بیشتری به چپ در دانشگاه داده می شود و زمان بند نمی آمد، تدقیق و منظم تر و جدی تر می شد.
بدون شک فعالین چپ در جنبش دانشجویی نمی توانند به اعتبار فعال این جنبش بودن، نقش مستقیمی در روند تشکل یابی طبقه کارگر داشته باشند. بخش مهمی از بار ضعیف بودن این پیوند میان جنبش دانشجویی و جنبش کارگری نیز بر دوش استبداد و سرکوب بلاوقفه ایست که درست مانند شمشیر داموکلس بر سر فعالین هر دو جنبش آویخته است. لذا آن چه از دانشجویان چپ و جنبش دانشجویی ساخته است توجه دقیق به جایگاه شان برای تعیین نوع و میزان باری است که می توانند به دوش بکشند و هم پای جنبش کارگری به پیش روند. اعلام همبستگی و حمایت از جنبش کارگری، و فعالیت هایی عمومی ای در سطح جامعه نظیر پخش اخبار مربوط به جنبش کارگری، انواع فعالیت های کمکی برای ترویج و تبلیغ درون و خارج از جنبش کارگری، و جمع آوری کمک مالی برای صندوق اعتصاب ها و کارگران زندانی و اخراج شده و ... همگی از جمله فعالیت هایی است که توسط دانشجویان چپ و سوسیالیست در دانشگاه های قابل پیگیری می باشد.
همین طور وظیفۀ دانشجویان چپ برای مقابلۀ فکری و سیاسی با انواع شاخه های لیبرال رفرمیسم، نقد عمیق و همه جانبۀ لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی برای از میان برداشتن موانع ذهنی پیشروی جنبش کارگری است و در همین مسیر است که چپ دانشجویی عمیقا رشد می کند و حتی دامنه تاثیرات فعالیت هایش در خارج از ظرف دانشگاه نیز ملموس و قابل تعقیب می گردد.
در همین جا یادداشت طولانی ام را به پایان می برم و امیدوارم که این توضیحات به حد کافی روشنگر بحث من در خصوص مصاحبه عابد بوده باشد و ذکر نکات دیگر را به فرصتی مناسب تر موکول می کنم