رفیق دانشور حاکمیت فاشیست است

نوشته شده توسط: عابد رضایی

چندی پیش ایمیلی از طرف من برای تعدادی از شخصیتهای چپ خارج کشور با مضمون اینکه در پخش نشریه اتحاد در میان سایت هایی از این دست، کمک کنید ارسال گردید و در این میان پاسخهایی نیز دریافت نمودم اما در این میان پاسخ رفیق سیاوش دانشور از کادر رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری جالب بود که نقد بود وارد بر مشی نشریه اتحاد، اتحاد دانشجویان ضد فاشیسم و خلاف جریان، ایشان در نقد تعجیلی و بی منطق خود دریک متن نیم صفحه ای می آورند.

سیاوش دانشور:

به نظر من بحث اتحاد علیه فاشیسم درباره موقعیت سیاسی ایران بحثی نادرست و غیر واقعی است. فاشیسم به حکومتی معین بر اساس ناسیونالیسم افراطی بعنوان رکن ایدئولوژیک آن اطلاق میشود. حکومت مرتجع اسلامی اگر چه در روشها و کشتار شبهات هایی به فاشیستها دارد اما یک حکومت فاشیستی نیست. یک حکومت اسلامی سرمایه داری است. آنتی فاشیسم در اینجا عمدتاً اذهان را متوجه یک جناح حکومت می کند –هر چند شما اینرا خیلی صریح نگفته اید- اما در عین حال آنتی اسلامیسم را کمرنگ میکنید.

در اینجا می خواهم مفهوم فاشیسم را از یک دیدگاه مارکسیستی برای این رفیق منتقد که خود با علائم یک حکومت فاشیستی حد اقل بر اساس تجربه نیز در غرب سازگار است باز کنم.

اصولاً فاشیسم درجوامعی ظاهر می گردد که جامعه بر اساس یک موقعیت اقتصادی در تقابل بین نیروهای انقلابی کارگری(ضد سرمایه داری) و نیروهای راست حاکمیت طبقاتی و مالکیت خصوصی درگیر است و گاهاً فاشیسم در شرایطی ظاهر می گردد که جامعه یک انقلاب کارگری را پشت سر گذارده و در عدم تسخیر قدرت سیاسی به دست این طبقه به دلایل مختلف که یکی از آنها می تواند عدم حضور حزب واقعی طبقه کارگر باشد، و به طور کلی می توان این را متصور نمود که فا شیسم تنها دستگاه حاکمیت نظام سرمایه داری است که لیاقت تسخیر قدرت این نظام طبقاتی را در عرصه اقتصاد و حفظ مالکیت خصوصی بر ابزار تولید در صحنه جامعه ای که خطر نابودی آن از جانب طبقه کارگر انقلابی وجود دارد بر اساس سرکوب وحشیانه جامعه و باز تولید آن است.

اساساً این رفیق ما باید بداند که نوع حاکمیت سرمایه داری را نه روبنای آن که زیر بنای ایجاد شده توسط(طبقه سرمایه دار) که همان نحوه چرخه ی تولید و تقسیم ثروت و کار باشد را تعیین می کند و ناسیونالیسم یا هر آن چیز دیگر که زاده این نظامات است در اشکال گوناگون صرفاً جایگاهی سرکوبگر داشته و در مواقع نیاز و بنا به شرایط زمانی و مکانی آن چه را که می تواند کارکرد بسیط داشته باشد وارد قدرت سرکوبگر خویش می کند، اما زمانی این نقش را ناسیونالیسم ملی در آلمان و ایتالیا برای فاشیسم بازی کرد زیرا قدرت سرکوب خطر و واقعیت انقلاب کارگری را داشت، زمانی ناسیونالیسم بود که سرمایه داری می توانست با دستاویز شدن از آن و شعار تقسیم برابر و عدالت اجتماعی ( به صورت عوامانه ) طبقه کارگر مبارز، کمونیست ها و ... را سلاخی کند و اما در ایران نیز این نقش را مذهب بر عهده گرفته است، اگر در اروپا سرمایه داری در خطر انقلاب کارگری + ناسونالیسم جنگ طلب بود که به فاشیسم منجر شد در چند دهه های بعدی سرمایه داری در خطر انقلاب کارگری + مذهب جنگ طلب بود که توانست بیاید برای تقابل با یک انقلاب و قطب ضد سرمایه داری در ایران و آن را به پس براند.

این رفیق ما بهتر است برداشت عینی خود را نه در پس عناوین صرف که به لحاظ واقعیت موجود و کارکردی بیابد

شیر حیوان درنده است نه بدان جهت که ما آن را شیر و درنده می نامیم بل به آن جهت که این حیوان علاوه بر عنوان اش که خود هم از آن بی اطلاع است واقعاً درنده هم هست.

با این استدلال می توان به سراغ این امر رفت که اگر ما به خود می گوییم انسان دلیلی ندارد که شیر هم بر این امر که شیر است واقف باشد آنچه مهم است کارکرد آن در زیست و بوم خویش و ادامه حیات است و برای این هم به شکار هر هر موجود زنده ای بر اساس نیازش دست میازد.

همچنین سیاوش دانشور می گوید:

آنتی فاشیسم در اینجا عمدتاً اذهان رامتوجه یک جناح حکومت می کند –هرچند شما اینرا صراحتاً نگفته اید- اما در عین حال آنتی اسلامیسم را کمرنگ می کند.

در پاسخ به این حرف باید گفت مگر با شناختی که مردم جهان از فاشیسم دارند کلیت این نظام را فاشیست تجدد خواه پس موج گسترده مردمی در اعتراض به انتخابات نامیدن و مبارزه بر علیه آن را اعلام نمودن به چه لحاظ می تواند دچار ایراد باشد، کما اینکه آنتی اسلامیسم آنرا کمرنگ کند، بهتر است این را بدانیم که کمونیسم نه آنتی اسلام که در اصل آنتی تز سرمایه داری در هر وجه روبنایی آن است، آنتی اسلامیست بودن دو آتشه در شرایط موجود برای ما شرط نیست زیرا که اسلامیسم صرف آنقدر شنیع است که هر کودن سلطنت طلب و راستی هم اگر بخواهد می تواند اینگونه باشد و با کنار نهادن خاصیت اسلامیستی سرمایه داری فاشیسم می توان آن را برداشته و ابزار دیگری از جمله ملی گرایی یا ناسیونالیسم را جایگزین آن نماید.

سیاوش دانشور:

سرنگونی طلبی شما یک نقطه قوت است اما اگر این سرنگونی طلبی را به آرمان و هدف فوری و انقلابی کارگران یعنی یک حکومت کارگری و سوسیالیستی پیوند نزنید آن وقت معلوم نیست تفاوت تان با طیف سرنگونی طلب در میان راست چیست؟ و بالاخره هر اتحادی حول مسائل مهمی مانند اهداف طبقاتی میتواند برای ما کمونیست ها و مارکسیستها معنی داشته باشد . اتحاد علیه فاشیسم بیشتر جبهه ای را تداعی می کند که بر حسب نیاز تقابل با عروج یا خطر فاشیسم تاریخاً شکل گرفته است. ما با چنین وضعیتی روبرو نیستیم.

در این قسمت جای چندانی دیگر به توضیح نمیبینم و از آنجا که برداشت ما از فاشیسم نه ناسیونالیسم افراطی که سرمایه داری افراطی با یک ابزار سرکوبگر ساخته خود که نتیجه 1400 سال نظام طبقاتی در ایران بوده و به مغز استخوان این جامعه ریشه دوانده است و توانسته جایگاه احساسات ناسیونالیستی را حتی به مراتب قوی تر به لحاظ ایدئولوژی برای سرمایه داری فاشیستی پر کند یک انقلاب بر علیه فاشیسم با حضور آزاد قدرت طبقات ستمکش جامعه به رهبری آلترناتیو چپ را عاری از افق سوسیالیسم و حکومت کارگری نمی بینیم آنچنان که شعار توقف جنگ بلشویک هاکه باعث به قدرت رسیدنشان بود و یا سیاست اقتصادی نپ ایشان دلیل بر سوسیالیست نبودنشان نبود اما گاهاً نیز حق به جانب شماست ولی این را مد نظر داشته باشید که ما تازه پا گرفته و با عدم حمایت بسیاری از نیرو های چپ خارج کشور حداقل در کمک به تبلیغات ما به میزان لازم هنوز معرف حضور خود برای بسیاری نبوده ایم.

اما این رفیق در قسمت پایانی خود در مورد هنر و خلاف جریان این چنین ادامه می دهند:

هیمنطور بحث شما درباره هنر به نظر من بحثی ناسیونالیستی است. شما می خواهید سنتی نباشید و به سنت غربی و آوانگارد هم روی خوش نشان نمی دهید. آیا دنبال هنر ناب ایرانی هستید؟ هنر هر چه باشد جای سیاست را نمیگیرد با اینکه در یک رابطه عمیق اجتماعی با سیاست قرار دارد.

مبارزه سیاسی مبارزه سیاسی است و هنر هم هنر است. نمیشود با کار هنری بجای مبارزه سیاسی در سیاست شرکت کرد. دستاورد بشر امروز خصلت کشوری ندارد و لذا فرض تقسیم بندیهای غربی و غرب زده و غیر را من بعنوان یک کمونیست برسمیت نمی شناسم. برایتان آرزوی موفقیت دارم.

در مورد این قسمت آخر بحث شما در مورد خلاف جریان واقعاً جای تأسف است که این چنین ما را خطاب قرار می دهید، البته که می خواهم شما را توجیه کنم زیرا هر کس که خلاف جریان را می شناسد می داند که این حرفهای شما از اساس پوچ است و من را بیشتر به جای پاسخ وادار به خنده می کند، بروید کمی ما را و کارهایمان را ببینید و در مورد هنر هم اگر مطالعه داشته باشید بد نیست، البته آنگونه که سیاست را می بینید هنر را هم به همان سان مطاله نمایید اگر هنر برای شما فقط می تواند وسیله ای افیونی و تسکین درد در کنج اتاق باشد به حتم که جایگاه سیاست در پشت درهای بسته به نفع حاکمین و در نبود ما تعریف شده است حال آن که ما به سیاست و هنر در عرصه خیابان و به صورت علنی دست می یازیم بر اساس ضرورت و نابودی آن به شکل موجود و طبقاتی آن بحثی در حفظ منافع و رهایی طبقه کارگر و بشر است، هنر می تواند و باید وسیله ای کاربردی بنا به شرایط زمان و مکان برای تبلیغات کمونیستی در شرایطی که ما از کمترین و ضعیف ترین رسانه ها برخورداریم باشد، همان طور که سیاست در نهایت سیاست است و این دگرگونی اقتصادی است که درهای جامعه کمونیستی را باز می کند ولی مسئله در گروآن است که ما اول قدرت سیاسی را تسخیر کنیم ولی از انجا که ما شانسی در حمله نظامی یا کودتا نداشته و تنها شانسمان برای به قدرت رسیدن انقلاب اجتماعی با همراه کردن توده های وسیع مردم است پس برای این کار هم نیاز شدیدی به یک تبلیغات گسترده داریم، هنر امروز در راستای ایدئولوژی ما می تواند یک سلاح طوفنده باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر