انقلاب؛ استراتژی و تاکتیک

مقاله ي دريافتي
روند جاری حوادث سیاسی ایران درس بزرگی برای آنانی است که سودای انقلاب را در سر می پرورانند. انقلابی که به سبب آن نظام مبتنی بر ستم و استثمار واژگون و نظام نوین عاری از هرگونه ستم و استثمار جایگزینش شود. انقلابی که طی آن طبقه حاکم سرنگون شده و حاکمیت کارگران و زحمتکشان جایگزین آن شود. انقلابی که در آن ماشین دولتی کهنه که حافظ نظام مرتجع و خونخوار حاکم است خرد و متلاشی گردد و دولت نوین برآمده از حاکمیت خلق و رهبری پرولتاریا بجای آن قرار گیرد. نمای این انقلاب در افق وقایع سیاسی ایران سوسو می زند. توده های به جان آمده مردم به خیابان آمدند. در برابر نیروهای سرکوبگر حکومت ایستادند. در برابر سرکوب وحشیانه و خونین، بدون سلاح و تشکل و رهبری انقلابی سینه سپر کردند، در نبردهای خیابانی شرکت جستند، مقاومت کردند و تلفات دادند. جنبش خودبخودی مردم بسبب سبعیت رژیم در بکارگیری قهر ضد انقلابی به سوی رادیکالیزه شدن پیشروی کرد. اوج این رادیکالیسم در روز عاشورا رخ نمود و به زد و خورد خونین مردم به خشم آمده با مزدوران مسلح جمهوری اسلامی منتج شد. رادیکالیسم ثبت شده در جریان اعتراضات توده ای و بخصوص در روز عاشورا حتی رهبران جنبش سبز را به هراس و "غلط کردن" انداخت.


با این وجود جنبش توده های مردم در چندماهه اخیر یک جنبش خودبخودی کلاسیک بوده و هست. جنبش خودبخودی که نتنها هرگز با ایده ها و رهبری کمونیستی و انقلابی آمیخته نشد بلکه همواره تحت تاثیر و حتی تحت سیطره و هژمونی نیروهای اصلاح طلب و لیبرال قرار داشته است و بعبارت بهتر از ابتدا تا به امروز همچنان "سبز" مانده است. البته لازم به ذکر است که سیطره نیروهای اصلاح طلب و لیبرال هم هرگز مطلق نبوده و در هر گامی جنبش خودبخودی مردم پتانسیلها و تواناییهای فوق سبز خود را نشان داده است. این که چرا پرولتاریا رهبری مبارزات دموکراتیک مردم را بدست نگرفته است و چه شده که کمونیست ها حتی در حاشیه مبارزات مردم هم هویدا نیستند حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ است. باری این مقاله کوتاه به امر دیگری می پردازد.

موضوع مورد بحث استراتژی و تاکتیکهای انقلابی است. بحثی که از نظر نویسنده خود می تواند دلایل ناکامی و عقب ماندگی کمونیستها از جنبش خودبخودی مردم را ریشه یابی کند و همچنین دریچه نوینی را در راه برون رفت از بحران فعلی و پیشروی در راستای کسب هژمونی سیاسی بگشاید.


استراتژی انقلاب

استراتژی انقلاب ایران چیست؟ جواب به این سوال را می توان بوضوح در حوادث سیاسی پس از انتخابات دید. در تمام این مدت جمعیت معترض در برابر نیروهای سرکوبگر تا دندان مسلح قرار گرفتند. سبعانه مورد تاخت و تاز قرار گرفتند، هدف واقع شدند، زخمی و کشته شدند، دستگیر و بازداشت شدند و در سیاهچالهای قرون وسطایی رژیم – جایی که کار با داغ و درفش است – تا دم مرگ مورد شکنجه و تجاوز واقع شدند. خانه و کاشانه شان آماج هجوم جنون آمیز پاسداران نظام زور و سرمایه واقع شد. این رویارویی نوعی دیگر از زندگی را به مردم تحمیل کرد. آنانرا به مقاومت جدی کشانید. مقاومتی که از سکوت و صلح طلبی "متمدنانه" آغاز شد و به ابراز خشم توفان آسا در مقاطع مختلف و بخصوص در روز عاشورا کشیده شد. چکیده این وقایع در حقیقت گویای استراتژی انقلاب ایران است. برای رهایی، برای نابودی حاکمیت ارتجاع و برای بنا نهادن دنیای نو نیاز است که ابتدا و قبل از هرچیز بر نیروهای مسلح سرکوبگر(سپاه، بسیج، پلیس، ارتش و ...) فائق آمد و آنها را نابود ساخت. نیروهایی که نه شوخی بردارند و نه تفسیر بردار! از سویی جدیت آنها در به خاک و خون کشاندن جنبش توده ای دیگر برای احدی پوشیده نیست از اینرو شوخی بردار نیستند و از سوی دیگر سیر وقایع درس قاطعی بود برای آنانیکه همچنان به تفاسیر لیبرالی از نیروهای مسلح دل بسته اند مبنی بر اینکه "بدنه" این نیروها از جنس مردم اند و دیر یا زود به سمت مردم باز می گردند. نوع سازماندهی نیروهای سرکوبگر و کارنامه آنها در جریان حوادث سیاسی ماه های اخیر نشان می دهد که چگونه این نیروها به مثابه یک واحد در برابر جنبش توده ها ایستادند، پس از شوک اولیه سریعا خود را از نو سازمان دادند و شروع به تاخت و تاز وحشیانه علیه مردم کردند. فلسفه وجودی نیروهای نظامی سرکوبگر، حفظ نظام مبتنی بر ستم و استثمار موجود است و برای اینکار به منتها درجه تامین و تدارک می شوند. رهبری و فرماندهی این نیروها در دست طبقه حاکم است و مگر در مصالحه هایی که مابین جناحهای طبقه حاکم بر سر یکسری منافع واقع می شود عقب نشینی صورت نمی گیرد.(مثال وقایع بهمن 57 و یکشبه "گل گرفتن" و "ّبرادر شدن ارتش") این عقب نشینی نیز هرگز به معنی پیوستن نیروهای سرکوبگر حاکمیت به مردم نبوده بلکه در واقع تغییر آرایش این نیرو بر حسب منافع سیاسی عاجل طبقه حاکم و اعمال سیستم نوینی از ستم و استثمار بر دوش توده هاست؛ و از این رو تفسیر بردار هم نیستند.


راه رهایی بدون هیچ تردید از معبر مبارزه توده ها در راه نابودی تمام نیروهای سرکوبگر نظام حاکم می گذرد. مبارزه ای که در آن توده ها در ارتش خود و به رهبری طبقه کارگر(پرولتاریا این رهبری را از طریق حزبش اعمال می کند) مسلح و منسجم شده علیه ارتش تا بن دندان مسلح ارتجاع می جنگند و با نابودی آن سنگرهای ستم و استثمار را فتح می کنند. جز با نابودی نیروهای سرکوبگر حاکم سخن راندن از آزادی، دموکراسی و نابودی ستم و استثمار هذیانی بیش نیست. این چیزی است که هر کسی حتی یکبار هم در جریان تظاهرات اعتراضی شرکت کرده باشد به تجربه در می یابد؛ از همینجاست که استراتژی انقلاب نتیجه می شود.

راه کمونیستها و دارودسته اصلاح طلبان و لیبرالها همینجا از هم جدا می شود. برعکس کمونیستها، اصلاح طلبان و لیبرالها به هیچ وجه خواهان نابودی نیروهای سرکوبگر نیستند برعکس همانطور که از تمام گفتار و کردار سیاسی روزمره شان بر می آید در تلاش شبانه روزی جهت جذب بخشی از نیروهای سرکوبگر تحت نام "بدنه" و "بچه های خوب جبهه و جنگ" به صفوف خود هستند زیرا تنها راه برون رفت خود از وضعیت مغلوب و برهم زدن توازن قوا را در موفقیت در همین امر می دانند. نیروهای اصلاح طلب و لیبرال بنا به ماهیت طبقاتی خود نمی توانند خواهان نابودی نیروهای مسلح سرکوبگر باشند. آنها بخوبی می دانند که نابودی این نیروها هرگز در جهت منافع استراتژیک آنها نبوده بلکه عملا وضعیت آنها را بسیار بحرانی تر از وضع فعلی می گرداند. از این رو تمام تلاششان در جهت جلوگیری از رادیکالیزه شدن جنبش توده ای و تمام اصرارشان در راستای "متمدنانه" و "صلح آمیز" نگاه داشتن تظاهرات و تجمعات توده ای است. این است شکاف عمیقی که بین سیاست پرولتاریا و سیاست طبقات استثمارگر و مرتجعین(که نمایندگان سیاسی آنها لیبرالها و اصلاح طلبان هستند.) موجود است. این شکاف عظیم در تعیین سیاست کلی و در تعیین استراتژی باید در تاکتیکها نیز منعکس گردد و اینچنین می گردد.

تاکتیکهای انقلابی

چگونه باید استراتژی مبارزاتی را به پیش برد؟ مبارزه انقلابی علیه حاکمیت که مبتنی بر آماج حمله قرار دادن نیروهای مسلح سرکوبگر حاکم(به مثابه ستون فقرات ارتجاع) و نابودی آن است به چه شکلی باید عینیت یابد؟ برای تحقق خواسته ها و آرمانهایمان باید به چه تاکتیکهایی متوسل شد؟ در حقیقت تاکتیکهای مناسب آن تاکتیکهایی هستند که با کمترین هزینه و کمترین ضربه وارده، ما را در پیشروی در راستای استراتژی انقلابی مان یاری رسانند. برای طرح ریزی و اجرای تاکتیکهای مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی باید به این سوال کلیدی پاسخ داد: چگونه می توان بر نیروهای سرکوبگر غلبه کرد و موجبات نابودی آنرا فراهم نمود؟ به این سوال نیز باید از بطن مبارزات جاری توده ای پاسخ داد. درسها و تجربیات مبارزات خیابانی مردم در برابری نیروهای سرکوبگر را باید دوره کرد: چرا با وجود جانفشانی ها و پرداخت هزینه های خونین بسیار باز هم ابتکار عمل در اختیار نیروهای سرکوبگر باقی ماند؟ چرا با وجود ضرباتی که توده ها به قدرقدرتی نیروهای سرکوبگر وارد آوردند این نیروها توانستند خود را از زیر ضرب مرگ آسا بیرون بکشند و حلقه حکومت نظامی را (بخصوص در شهرهای بزرگ) تنگ کنند؟ و قص علیهذا. می توان عوامل زیادی را در تفوق مزدوران سرکوبگر حاکم در بدست گرفتن زمام امور ذکر کرد از جمله سیطره رهبری اصلاح طلبی و لیبرالی بر جنبش مردم که تمام تلاشش را در جهت جلوگیری از کنش های رادیکال میان مردم با نیروهای سرکوبگر بکار بردند. یا عدم انسجام و سازمانیافتگی توده ها در مقابله با هجوم سیستماتیک مزدوران حکومتی؛ حرکات مبارزه جویانه توده ها احساسی، پراکنده، سیال و بدون نقشه و بدون پایگاه متمرکز رهبری کننده بود و از اینرو باب میل نیروهای سرکوبگر در پراکنده سازی اعتراضات و قطع ارتباط در میان صفوف مبارزین خیابانی بود. این عوامل در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرند اما بحث ما در تعیین تاکتیک اساسی مبارزاتی مسائل کلی تری را در برمیگیرد. باید کمی وسیع تر و دوراندیشانه تر به مسئله نگریست.

به روزهای اول بازگردیم. پس از قیام ناگهانی و بهت آور توده ها در فردای انتخابات عکس العمل حاکمیت در فرماندهی نیروهای سرکوبگر جالب و درس آموز بود. حاکمیت نیروهای مسلح آبدیده و منسجم خود را در مقیاسی وسیع به شهرهای بزرگ و بویژه تهران گسیل داشت و نیروهای سرکوبگر خود را در این میادین عملیاتی متمرکز کرد. این تمرکز قوا تا آنجا پیش رفت که به یکی از بیسابقه ترین و سیاهترین حکومتهای نظامی در قرن بیست و یکم انجامید. با این حال مبارزات توده ای ادامه پیدا کرد و حتی در اصطکاک با نیروهای سرکوبگر متعدد حاضر در صحنه شدت پیدا کرد. اما با توجه به تمرکز قوای برنامه ریزی شده نیروهای سرکوبگر، در برابر جنبش بدون نقشه و بدون سازمانیابی و رهبری مردم، حاکمیت توانست ابتکار عمل را بدست آورد. خلاء قدرت ناشی از ایجاد شوک را پوشش داده، راه نفس را بر جنبش مبارزاتی مردم بست و نهایتا کنترل امور را بدست گرفت.* اما براستی چرا حکومت به تمرکز قوا در مراکز شهری بزرگ پرداخت؟ آیا در شهرهای کوچک و روستاها خطری احساس نمی کرد؟ به نظر چنین می آید! ولی آیا شهرهای کوچک و روستاها از ظرفیت انقلاب تهی هستند؟ آیا مردم این نواحی متحدین بالفعل حاکمیت و بالاخص جناح جنایتکار و وحشی حاکم را تشکیل می دهند؟! چرا زحمتکش ترین و دردمندترین توده های کشور که در شهرهای کوچک و روستاها زیست می کنند هنوز در انجماد سیاسی هستند؟ چرا جنب و جوشی در اینجا مشاهده نمی شود؟

اینجاست که یک گره گاه تاکتیکی در نزد کمونیستها و نیروهای انقلابی ما پیش می آید و آنها را در وضعیت بغرنجی قرار می دهد. تکلیف اصلاح طلبان و لیبرالها روشن است؛ پایگاه اجتماعی آنها در شهرهای بزرگ و مناطق مرفه نشین این شهرها (یعنی نقطه تمرکز فعلی جنبش اعتراضی توده ای در ماههای اخیر) واقع است. آنها برای گرفتن یا سهیم شدن در قدرت نه تنها به اهرم فشار قرار دادن اهالی این مناطق شهری(آنچه از آن به "طبقه متوسط شهرنشین" نام می برند. طبقه متوسط شهری در حقیقت مشتمل بر تکه هایی از طبقه بورژوازی لیبرال، خرده بورژوازی مرفه، روشنفکران بورژوا و خرده بورژوا و حتی قسمتهایی از طبقات حاکم بورژوا کمپرادور و فئودال است) قانع و راضی اند بلکه همچنین از گسترش دامنه مبارزات توده های به جان آمده زحمتکش و فقیر اصلا بسیار نگرانند. چه بسا لیبرالها و اصلاح طلبها از حاکمیت فعلی کمتر از گسترش دامنه مبارزات انقلابی و اشاعه آن در شهرهای کوچک و روستاها می هراسد. برای آنها توازن قوا حتی با وجود تمرکز قوای سرکوبگر در شهرها قابل تغییر است زیرا آنها هنوز به "بدنه" نیروهای سرکوبگر امیدوارند و در مسیر مذاکرات و چانه زنی های پشت پرده منتظر اشارت و چشمکی از این بدنه هستند تا توازن قوای سیاسی را به هم بزنند. لیبرالها و اصلاح طلبان اصلا قصد نابودی کامل نیروهای مسلح سرکوبگر(از هر نوعی اش) را ندارند که از امر تمرکز این نیروها در مراکز شهری بزرگ و بویژه پایتخت نگران باشند. آنها حتی در صورت گرفتن قدرت باید پایه های نظام استثمارگرانه و ستمکرانه خود را بر شاکله همین مزدوران مسلح قرار بدهند. از سوی دیگر لیبرالها و اصلاح طلبان ابدا نگران وضع مبارزاتی و سیاسی روستاها و شهرهای کوچک نیستند. تا به حال چه کسی یک لیبرال یا اصلاح طلب را ناراحت از عدم گسترش دامنه انقلاب و مبارزات انقلابی دیده است؟! آنهم گسترش مبارزات به مناطقی که چون بشکه ای از باروت هر آن آماده انفجارند. این دو مسئله(یعنی تمرکز قوای سرکوبگر در مراکز شهری و عدم گسترش دامنه انقلاب به مناطق حاشیه ای کشور) نه تنها خلاف مراد لیبرالها و اصلاح طلبان نیست بلکه تا حدودی از مطلوبات آنها محسوب می شود. برعکس، این دغدغه ها و نگرانیهای اساسی کمونیستها و انقلابیون است.

کسانی که قصد براندازی نظام کهن ستم و استثمار و جایگزینی آن با نظمی نوین را دارند و در این راستا باید قهر مادی نیروهای سرکوبگر نظام حاکم(به مثابه تنها نیروی نگه دارنده آن) را به وسیله قهر مادی انقلابی توده ای سرنگون کنند کمونیستها هستند و نه اصلاح طلبان و لیبرالها. از این رو باید طوری مبارزه را پی بگیرند که اهداف استراتژیک انقلاب برآورده شود. باید نیروهای سرکوبگر را در بدترین شرایط قرار داده با نیروی انقلابی توده ای به آنها هجوم آورده و ترتیبشان را بدهند. باید مانع تراکم آنها در مناطق شده برعکس مقدمات تفرقه و پراکندگی این نیروها را فراهم آورده، آنها را هرچه بیشتر ضربه پذیر کنند و تکه تکه آنها را محاصره و نابود کنند. این ممکن نیست مگر با کشاندن دامنه مبارزه به شهرهای کوچک و روستاها – آنجا که تراکم نیروهای سرکوبگر بطور طبیعی در کمترین حالت خود است – تنها اینگونه است که می توان ابتکار عمل را از نیروهای سرکوبگر ستاند و آنان را در موضع دفاعی و خنثی قرار داد و ضربات مهلکی بر آنها وارد کرد. همچنین از تمرکز قوای این نیروها در مراکز شهری کاست و بنیانهای حکومت نظامی را سست کرد.

کمونیستها نمی توانند خواهان گسترش دامنه انقلاب نباشند. آنها نه مانند لیبرالها و اصلاح طلبان به "بالا" چشم دوخته اند و نه به "بدنه" نیروهای سرکوبگر برای بدست گیری یا سهم گیری در قدرت امیدوارند. کمونیستها می دانند که انقلاب کار توده هاست و تنها با شرکت مصمم و جدی میلیونها توده انقلابی در میدان مبارزه و واژگونی کامل نظام ستم و استثمار می توان قدرت سیاسی را کسب کرد. کمونیستها می دانند که "انقلابی" که در آن میلیونها توده زحمتکش و دردمند ساکن در روستا و شهرهای کوچک فاکتور گرفته شده اند نمی تواند یک انقلاب واقعی باشد. این "انقلاب" حتی در بهترین حالت نمی تواند چیزی جز دست به دست شدن قدرت از استثمارگر فعلی به استثمارگر بعدی باشد. آنهایی که بدنبال انقلاب واقعی هستند محکومند به میان توده های شهرهای کوچک و روستاها بروند و آنها را برای انقلاب آماده کنند. شرایط عینی انقلاب در این مناطق فراهم است. این مناطق چون خرمنی از سوخت نیازمند جرقه ای هستند که همانا فعالیت انقلابی و کار توده ای و پیشبرد امر جنگ خلق در این مناطق از سوی نیروهای کمونیست و انقلابی است. در جمع بندی، تاکتیک کمونیستهای انقلابی را باید چنین تلخیص کرد: گسترش دامنه انقلاب به شهرهای کوچک و روستاها، کار توده ای در میان زحمتکشان این مناطق و تدارک جنگ انقلابی و متکی به قهر توده ای در جایی که نیروهای سرکوبگر تمرکز کم و حتی ناچیزی دارند. این است تاکتیکهای صحیح برای کمونیستها که می تواند در راستای تحقق استراتژی انقلابی موثر واقع شود و در نهایت به پیروزی رساندن انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی به رهبری طبقه کارگر منجر گردد.

از ثمرهای جانبی اعمال این تاکتیکها آن است که پرده از چهره واقعی اصلاح طلبان و لیبرالها برمی دارد. می توان تجسم کرد که حضرات با چه وحشتی شرایط مطلوبشان را در مخاطره می بینند و علیه مبارزه و اعمال قهر عادلانه توده ها در شهر و روستا به نصیحتهای استادانه متوسل می شوند.

متاسفانه امروز نیروهای چپ و کمونیست پیرو استراتژی و تاکتیکهای نیروهای اصلاح طلب و لیبرال به شرکت سایه وار در جنبش اعتراض آمیز توده ای در شهرهای بزرگ دلبسته اند و به نوعی شرمگینانه خط مشی لیبرالی و اصلاح طلبی را پذیرفته اند. افسوس آنکه همین دخالتگری خفیف نیروهای چپ و کمونیست نه تنها به سبک کمونیستی نیست بلکه بسیار دنباله روانه و سیلی خور جریان موجود است. کمونیستها برای آنکه بتوانند از وضعیت بحرانی فعلی که با آن درگیرند رها شوند و جایگاه واقعی خود را در مبارزات توده ای کسب کنند نیازمند گسست از ایده های کهن و پیشروی به جلو با اعتماد به نفس و جدیت هستند. روشن سازی استراتژی و تاکتیکهای انقلابی امروز یکی از وظایف مبرم کمونیستها در عرصه تئوری است که این مقاله کوشید اجمالا به آن بپردازد. تلاش نیروهای چپ و کمونیست در پرداختن به این امر مهم می تواند در افزایش غنای تئوریک برای مبارزه انقلابی بسیار سودمند باشد و بسیاری از بندهای ضعف و ناتوانی را پای مبارزین کمونیست و آزادیخواه بگسلد.



*) منظور از اینکه حاکمیت زمام امور را بدست گرفته به این مفهوم نیست که تکلیف یکسره شده است. مبارزات و حوادث آتی می تواند دوباره به واژگون شدن اوضاع بیانجامد. باری آنچه امروز مشهود است غالب شدن حاکمیت در سرکوب و عقب راندن مبارزات توده ای است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر