تروتسكي كه بود؟

دیوید دسر

«در طي 43 سال از زندگي آگاهانه ام من همچنان يك انقلابي مانده ام. چهل و دو سال از اين سال ها را زير پرچم ماركسيسم مبارزه كرده ام. اگر همه چيز از ابتدا شروع مي شد، قطعا از چنين يا چنان خطا جلوگيري مي كردم اما جريان كلي ِ زندگي ام همين مي بود كه بود. من بعنوان يك پرولتر انقلابي خواهم مرد، يك ماركسيست، يك ماترياليست ديالكتيك.... ايمان من به آينده ي كمونيستي انسانيت هم كم تر از اين نيست، بلكه بر عكس حتا بيشتر از جواني ام است. هم اكنون ناتاشا از كنار پنجره مي آيد. پنجره ي حياط را بيشتر مي گشايد تا هوا آزادانه تر به اتاقم وارد شود. اكنون مي توانم علف هاي طويل سبز بر ديوار را ببينم. آسمان آبي بر فراز ديوار مي درخشد و روشنايي خورشيد همه جاهست. زندگي زيباست. باشد كه نسل هاي آينده آن را از تمامي بدي ها، خشونت ها و سركوب ها بپا لايند و از آن لذتي تمام ببرند.»

آخرين خطوط وصيت نامه ي تروتسكي، كويوآكان، 27 فوريه 1940





بيستم اوت 1940 تروتسكي در مكزيك به دست مامور مخفي استالين به قتل رسيد. او به همراه لنين يكي از چهره هاي كليدي انقلاب روسيه در سال 1917 بود و در سال 1938 به همراه ديگر ماركسيست هاي انقلابي چهارمين انترناسيونال را بنيان گذارد. نبرد او عليه استالين نتيجه ي منطقي مبارزه ي او براي جامعه اي بي طبقه بود؛ براي سوسياليسم.

لئون برونشتين (تروتسكي) در سال 1879 در روستايي در اكراين متولد شد. در 17 سالگي با نوشته هاي سازمان هاي مخفي و با ماركسيسم آشنا شد.

به همراه عده اي از رفقا تشكيلات كارگري جنوب را برپا مي كند. كه در طي چند ماه هزاران عضو جذب آن مي شود. در سال 1898 تشكيلات توسط پليس مخفي منل مي شود و برونشتين و ديگر رهبران آن به زندان مي افتند. همه ي آنها به چهار سال تبعيد به سيبري محكوم مي شوند. در اين مدت لئون و الكساندرا با POSDR (حزب كارگران سوسيال دمكرات روسيه) كه زير نظر لنين و پلخانف است ارتباط برقرار مي كنند. مدتي بعد بونشتين موفق مي شود فرار كند و روي پاسپورت جعلي اش نام نگبان زندانش در اُدسا را مي نويسد: تروتسكي.

ديدار با لنين

تروتسكي هماري اش را با ايسرا ، نشريه ي POSDR آغاز مي كند. .حزب او را براي جمع آوري كمك به اروپا مي فرستد. در سال 1902 ، در سن 23 سالگي در لندن با لنين ديدار مي كند.

در 1903 و در طي دومين كنگره ي حزب اختلافات ميان بلشويك ها و منشويك باعث جدايي شان مي شود. علت اين جدايي حول مسئله ي ماهيت حزب مي چرخد. لنين، رهبر بلشويك ها (اكثريت)بدنبال سازماندهي متمركز نيروهاي تعليم ديده اي است كه قادر به كار مخفي در جهت سرنگوني تزاريسم باشند. در حالي كه مارتوف رهبر منشويك ها (اقليت) معتقد است كه بايد درهاي حزب را به روي همه ي انهايي كه كم يا بيش با اهداف حزب موافق اند باز كرد.

در كنگره، تروتسكي با مارتوف موافق است و عليه تجزيه ي حزب استدلال مي كند. اما در عين حل دليل اصرار لنين را هم نمي فهمد. در طي ده سالي كه به دنبال مي آيد تروتسكي مواضع شخصي اش را به تنهايي دنبال مي كند.

انقلاب مدام

در سال 1905 اعتصابات گسترده اي روسيه را تكان مي دهد. اين براي نخستين بار است كه كارگران در كنار خواست هاي اجتماعي، خواست هاي سياسي را هم پيش مي كشند. در جريان اعتصابات و طغيان ها سويت ها بوجود مي آيند كه متشكل از شوراهاي نمايندگان كارخانه ها و محلات هستند. در واقع سويت ها ساختار قدرت دوگانه اي را ايجاد مي كنند. آنها آغاز تجربه ي قدرت گيري مردم اند. سويت سن پترزبورگ(پتروگراد) مهمترين آنان است كه به سازماندهي زندگي عمومي، تسليح كارگران مبارز و مواد غذايي و ... مي پردازد. در 1905 تروتسكي و ناتاليا مخفيانه به پتروگراد باز مي گردند. تروتسكي در راس قدرت سويت قرار مي گيرد. اما بعد از شكست انقلاب او به كار اجباري و زندگي در سيبري محكوم مي شود. او اكنون 26 سال دارد.

در مدت زندان تروتسكي به مطالعه و تعميق تئوري انقلاب مدام مي پردازد. تمامي ماركسيست ها(بلشويك ها و منشويك ها) اعتقاد دارند كه در كشور عقب مانده اي مثل روسيه نخست بايد انقلابي دموكراتيك و بورژوايي اتفاق بيافتد. اين انقلاب فئوداليسم را محو و دموكراسي بورژوايي را برقرار خواهد كرد. در نتيجه تحت سلطه ي سرمايه داري صنعت مي تواند خود را گسترش دهد و در نتيجه آن طبقه ي كارگر گسترش پيدا كند و زمان، شرايط وقوع انقلاب سوسياليستي را محيا كند.

بعد از تجربه ي 1905 تروتسكي ديدگاه كاملا ديگري را در پيش مي گيرد: روسيه كشوري توسعه نيافته در عصر ظهور امپرياليسم است. سرمايه ي هاي خارجي زيادي تحت سلطه ي تزار قرار دارد. و بورژازي ملي به نسبت ضعيف است. همه ي اينها باعث بوجود امدن همبستگي ميان امپرياليسم خارجي، طبقه ي مالك سنتي و بورژازي ملي مي شود. در نتيجه اين بورژوازي ملي در صورت وقوع انقلاب بيشتر تمايل خواهد داشت تا از تزار حمايت كند تا كارگران و دهقانان. دهقانان نخواهند توانست تا خود را به قدرت سياسي ِ خودانگيخته اي بدل كنند. اينچنين تروتسكي نتيجه مي گيرد كه تنها طبقه ي كارگر قادر به رهايي ِ روسيه است. و اينكه در انقلاب عليه تزاريسم با يد وظايف انقلاب بورژوازي با انقلاب سوسياليستي تركيب شود. طبقه ي كارگر بايد حمايت دهقانان را بدست آورد ـ ه در كشوري مثل روسيه اجتناب ناپذير است ـ و دموكراسي شوراها را برقرار سازد.

انقلاب روسيه

تروتسكي دوباره موفق مي شود تا به وين فرار كند و چند سالي در آنجا بماند.جنگ جهاني اول لطمات جبران ناپذيري به سوسيال دموكراسي وارد مي آورد و موجب تجزيه ي آن مي شود. اگرچه جنگ بين دول سرمايه داري ست، رهبران انترناسيونال دوم براي تصويب اعتبار جنگ راي مي دهند. به عقيده ي تروتسكي و لنين، كارگران نبايد در ميان خود كشتار به راه بياندازند بلكه بايد سلاح خود را عليه آن طبقه اي نشانه روند كه استثمارشان مي كند. اين گفته ي لنين است كه : « ما بايداين جنگ را به جنگ شهري ِ انقلابي تبديل كنيم»

فلاكت جنگ در سرتاسر اروپا قحطي و بدبختي را مي گسترد. در فوريه 1917 انقلاب ديگري در روسيه متولد مي شود. اين بار تزار نيكولاس دوم بايد از قدرت خلع شود و حكومتي موقت تحت اداره ي بورژواهاي ليبرال تشكيل شود. لنين در ماه آوريل و تروتسكي در ماه مه به مسكو وارد مي شوند.

با ورود لنين بلشويك ها دوباره با منشويك ها همكاري مي كنند و حكومت موقت را به رسميت مي شناسند. لنين جريان حزب را دگرگون مي كند. در نظر او، كارگران بايد قدرت را از طريق سويت ها در دست بگيرند و سازنده ي امعه اي برابر و بي طبقه باشند؛ سوسياليسم. با پشتوانه ي انقلاب جهاني كه انقلاب روسيه آغازگر آن است. تروتسكي بعد از ورودش به روسيه با تاييد فراموش كردن اخلافات گذشته تمايل خود را به بلشويك ها نشان مي دهد.

در طي ماه هاي كه مي آيد، بلشويك ها با خواست هايي نظير توقف جنگ، بازتوزيع زمين ها و قدرت گرفتن كامل سويت ها، بتدريج توده هاي زيادي را جلب مي كنند. اما 25 اكتبر انقلاب ديگري در راه است. و اين بار بدون خون ريزي زياد چرا كه نيروهاي نظامي جانب انقلابيون را مي گيرند. بدين ترتيب روسيه نخستين كشوري مي شود كه در آن كارگران و دهقانان قدرت را در دست مي گيرند. حكومتي تركيبي از بلشويك ها و سوسياليست هاي انقلابي بزودي برپا مي شود. لنين و تروتسكي در نتيجه ي انقلاب روسيه اميد زيادي را به درگيري ِ انقلاب در ديگر كشورهاي پيشرفته ي سرمايه داري بسته اند. آنها معتقداندروسيه كه كشوري توسعه نيافته و از نظر فرهنگي عقب افتاده است به تنهايي نمي تواند سوسياليسم را متحقق كند.

عليرغم طغيان ها انقلابي بسيار بخصوص در آلمان، انقلاب در هيچ كجا پيروز نمي شود. نقش ضدانقلابي سوسيال دموكراسي لنين و تروتسكي را به اين نتيجه مي رساند كه انترناسيونالي ديگر ضرورت دارد. انترناسيونال سوم در 1919 برپا مي شود. همزمان بلشويك ها در روسيه درگير جنگ شهري طاقت فرسايي براي نابودي ضدانقلاب در برابر طبقه ي حاكم سابق هستند ـ كه تقريبا از طرف 20 كشور سرمايه داري حمايت مي شود.

تروتسكي مسئوليت تشكيل ارتش سرخ را به عهده مي گيرد كه در نهايت موفق مي شود متحجرين ضد انقلاب را شكست دهد. اما از طرف ديگر جنگ شهري وضعيتي را ايجاد مي كند كه از بطن آن تغيير شكل به سمت بوروكراسي دولتي شوروي متولد مي شود. كه اين باعث خشونت آميز شدن مناسبات سياسي و اجتماعي مي شود. در اين زمينه ي سياسي و اجتماعي، جهت گيري بلشويك ها به سمتي مي رود كه اين تغييرشكل را ـ اگرچه موقت ـ تشديد مي كند. در ادامه ي اين روند، در 1921 احزاب سياسي غيرقانوني مي شوند و حق تشكيل فراكسيون در احزاب موقتا ملغي مي شود. در نظر ارنست مندل اين ها سال هاي سياهي ست كه در آن تروتسكي از سياست ترس، و سركوب آنارشيست ها(ماخنو، كرونشتات) و نظامي سازي سنديكاها دفاع مي كند.


آغاز مخالفت

در 1922 استالين كه تا آن زمان كمتر شناخته شده بود دبيركل حزب كمونيست مي شود. و اين زماني ست كه لنين هرچه بيشتر خطر بروكراتيزه شدن دولت شوروي را احساس مي كند. او در 1922 در كنگره حزب مي گويد: زماني كه به ماشين بوروكراتيك مي نگريم بايد از خود بپرسيم كه چه كسي حكومت مي كند و چه كسي حكومت مي شود؟ من بشدت شك دارم كه اين كمونيست ها هستند كه حكومت مي كنند. حقيقت اين است كه اين ها حكومت مي شوند.» در همين سال لنين بيمار مي شود و به اين ترتيب ناتوان، از گود خارج مي شود. تروتسكي در ابتدا بارها ضرورت بازگشت دموكراسي در حزب را هشدار مي دهد كه نتيجه اي جز خشم استالين و همدستانش ندارد؛ عده اي كه نماينده ي منافع قشر جديد سوسيال بوروكرات ها هستند.

لنين در 1924 در گذشت. در وصيت نامه ي سياسي اش به عبث از اعضاي ديگر رهبري حزب مي خواهد كه استالين را از مقام دبيركلي حزب خلع كند. تروتسكي تلاش مي كند تا مبارزه ي لنين را ادامه دهد اما اين در زماني ست كه توده ها در انفعال و خستگيِ بعد از انقلاب بسر مي برند. در نتيجه بروكرات هاي حكومتي او را از نظر سياسي محاصره مي كنند و در 1925 او را به مقام كميسر ناوگان دريايي تنزل مي دهند. تروتسكي در 1926 و 1927 گروهي متشكل از 8000عضو حزب كمونيست را گرد مي آورد؛ اپوزيسيون ِ چپي كه در محلات شهرهاي بزرگ بصورت مخفي گرد هم مي آيند.

عليه استالينيسم

تمامي اعضاي شناخته شده ي اپوزيسيون در سال 1927 از حزب اخراج و تبعيد يا زنداني بودند. تروتسكي و ناتاليا تبعيد مي شوند. سفري دريايي و طولاني آنها را از تركيه به فرانسه، نروژ و از آنجا به مكزيك مي رساند. در مقابل تروتسكي دست از فعاليت سياسي اش بر نمي دارد. در همين حال در بسياري از احزاب كمونيست دنيا جريان هاي اپوزيسيون سربرمي آورند. اما مسكو اطاعت مي خواهد و در هركجا تروتسكيستي پيدا كند از حزب كمونيست اخراج مي كند. از طرف ديگر تروتسكي سعي مي كند ارتباطش را با اين جريان ها حفظ كند.

در اتحاد شوروي استالين برنامه ي صنعتي سازي اجباري اش را پيش مي گيرد. برنامه اي كه بهاي سنگين اش را كارگران و خانواده هايشان مي پردازند. همچنين در روستاها به اشتراكي سازي اجباري زمين ها دست مي زند. وضع قانون گزاري حتا از زمان تزاريسم هم بدتر است: از سن 12سالگي براي جرم دزدي مجازات مرگ در نظر گرفته مي شود. همچنين تبعيد و اعدام هاي جمعي صورت مي گيرد.

قدرت گيري بوركراسي در اتحاد شوروي با سياست ترس وسيعي همراه است. بلشويك هاي قديمي و مخالفان از آنجايي كه بديلي سياسي را نمايندگي مي كنند در جريان فرايند انگيزيسيون حذف فيزيكي مي شوند. اينچنين است كه هزاران تروتسكيست در گولاگ ها تيرباران مي شوند.

استالين تحت ادعاي دروغين بناي سوسياليسم در يك كشور، سياسيت همزيستي مسالمت آميز را با غرب در پيش مي گيرد كه لازمه ي آن سركوب جنبش هاي انقلابي در نقاط ديگر جهان است(مثل چين در 1927 ـ 36 و اسپانيا در 1936 ـ 37)؛ انقلاب هايي كه براي بروكراسي اتحاد شوروي خطر فعال سازي مجدد كارگران را بوجود مي آوردند.

انترناسيونال چهارم

بين 1929 تا 1933 تروتسكي مقالات زيادي در باره ي فاشيسم آلمان مي نويسد. و براي متوقف كردن نازي ها حزب كمونيست آلمان و حزب سوسياليست را به ايجاد جبهه اي واحد تشويق مي كند. اما مسئله اينجاست كه حزب سوسياليست روي دموكراسي پارلماني حساب مي كند ولي حزب كمونيست اول از همه در برابر سوسيال ـ دموكراسي ( كه آن را سوسيال ـ فاشيسم مي نامد ) موضع مي گيرد؛ اين جدايي در جنبش كارگري آلمان راه را براي نازي ها در جهت بدست گرفتن قدرت هموار كرد؛ نتيجه ي آن اما مرگ بسياري از كمونيست ها و سوسياليست ها در اردوگاه هاي مرگ بود.

در نتيجه ي اين شكستِ پرولتارياي آلمان كه نشانگر ضعف تاريخي انترناسيوناليسم سوم يا انترناسيوناليسم استاليني ست، تروتسكي به اين نتيجه مي رسد كه جنبش كارگري نيازمند جهت گيري انقلابي جديد ست.

در 1935 تروتسكي كتابش را تحت عنوان انقلاب خيانت شده مي نويسد و در آن ماهيت اتحاد شوروي را بررسي مي كند. تحليل او بدين صورت است كه جرياني بروكراتيك از قدرت سربرآورده و در جهت منافع اش تمامي امتيازات را ـ با حذف طبقه ي كارگر و اعمال سياست ترس بر آن ـ در دست خود گرفته است. در نظر تروتسكي اين بروركراسي فقط با انقلابي سياسي و توسط طبقه ي كارگر روسيه واژگون خواهد شد.

چهارمين انترناسيونال در سوم سپتامبر 1938 با حضور حدود سي نفر از نمايندگان يازده كشور در اطراف پاريس برگزار مي شود. نگ جهاني با قدم هاي محكم از راه مي رسد و تروتسكي به اين نتيجه رسيده است كه از اين جنگ امكانات انقلابي جديد سربرخواهد آورد كه براي استفاده از آنها بايد نسل جديدي از فعالين انقلابي خود را آماده كنند. تروتسكي تاسيس اين انترناسيونال جديد را به عنوان مبارزه ي اساسي زندگي اش در نظر مي گرفت.

اما در 20 اوت 1940 رومان ماركادر، مامور ويژه ي استالين گلوله اي به سر تروتسكي شكليك مي كند كه با احتضاري 24 ساعته از پا در اش مي آورد.

تروتسكي در 21 اوت درگذشت. نزديك به 200000 مكزيكي در مراسم عزاداري شركت كردند. با مرگ تروتسكي آخرين چهره ي كليدي باقي مانده از انقلاب روسيه از بين رفت.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر